part

part:⁵⁹
___________________________
یونا" بعد چندمین جونگکوک اومد داخل

جونگکوک: برای آزمایش اما ده شو

تهیونگ یه چپ نگاهی به تهیونگ کرد و رفت همراه جونگکوک سمت آزمایش گاه


یونا " بعد ۲ ساعت جونگکوک و تهیونگ اومدن داخل و جواب آزمایش دست تهیونگ بود

یونا: چی شد
تهیونگ: خب بچمون بده برم
یونا: واقعا بچه ی توجه
جونگکوک: آره رود باش بچه ذو بده گورشو گم کنه (داد)
یونا: باشه خب

تهیونگ بچه رو بغل کرد و رفت ... یونا بغضش گرفت و پاشد با عجله رفت سمت تهیونگ تا باهاش حرف بزنه

جونگکوک: کجا هی با توعم
یونا: برم میگردم

نفش زنان رسیدم به تهیونگ

تهیونگ: چی میخوای
ئونا: میخوام باهات حرف بزنم
تهیونگ: من باتو حرفی ندارم
بونا: لطفا به حرفم گوش بده
تهیونگ: بگو می‌شنوم
یونا: بیا باهم بچمون رو بزرگ کنیم منو ببخش من میدونم تو نمی‌تونی تنها یی بزرگش کنی
تهیونگ: خیلی قشنگ حرف میزنی ولی تاثیری رو من نداشت خدافظ
یونا: تهیونگ
تهیونگ: خداحافظ


یونا" برگشتم تو اتاق و وسایل مو جمع کردم

جونگکوک: کجا
یدنا: خونه.
جونگکوک: کدوم خونه
یونا: خونه ی خودم
جونگکوک: (خنده)
یونا: چرا میخندی
جونگکوک: حالا که بچه مال مت نیس باید با من ازدواج کنی و برام بچه بیاری یه بچه که مال خوده خودم باشه

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۷)

part:⁶⁰____________________________یونا: هه ب منم به حرفت گو...

کاور فصل دوم

part:⁵⁸___________________________تهیونگ: چرا ولش نمیکنیجونگ...

part:⁵⁷__________________________ با جیغ یونا تهیونگ و جونگک...

#invisiblelovePart_3هائون:منم داشتم بهشون نگاه میکردم،نمیدون...

black flower(p,247)

ویو یونا :یهو رفتم پایین که پسر عمم دیدم وای خدا این اینجا چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط