part

part:⁵⁷
__________________________
با جیغ یونا تهیونگ و جونگکوک از هم جدا شدن

بونا: چتونه شما دوتا عین خ خروس جنگی بهم می‌پرید
تهیونگ: باشه عزیزم آروم باش
یونا: من عزیز هيچی نیستم
تهیونگ: باشه خب آروم
یونا: تهیونگ تو چرا اومدی برو پيش همون دختره
تهیونگ: کدوم دختره
یونا؛ خودتو به اون راه نزن هارین همه چیزو به من گفته
یونا: چی؟ هاربن چی گفته
یونا: چرا بهم خیانت کردی ها چرا (بغص)
تهیونگ: خیانت؟ چی میگی
یونا: گفته تو یه دختر برداشتی اوردی خونه باهاش...
تهیونگ: من؟ بهت دروغ گفته باور کن من اینکارو باهات نکردم
یونا: اگه دروغ گفته این عکسا چیه


تهیونگ که عکسا رو دید شوکه شد

تهیونگ: تو به اینا دقت کن فتوشاپه اگه بگیری تو نور آفتاب شفاف میشه

یونا: یعنی هارین به من دروغ گفته تهیونگ :معلومه من هیچوقت باهات اینکارو نمیکنم
یونا: آخه چرا
تهیونگ: نمیدونم
جونگکوک: آهان پس شوهر قبلیت اینه تهیونگ :شوهر قبلی؟ هنوزم زنو شوهرم
جونگکوک: دیگه نیستین
تهیونگ :نکنه تو تعین میکنی
جونگکوک: نه ولی بچه ای که تو شکم این دختره تعیین میکنه
تهیونگ: بچه؟ تو حامله ای میچا؟
یونا: میچا نع من پارک یونا ام
تهیونگ: چی میگی


یونا همه چیزو برای تهیونگ تعریف کرد

ادامه دارد....
ببخشی 😔
دیدگاه ها (۶)

part:⁵⁸___________________________تهیونگ: چرا ولش نمیکنیجونگ...

part:⁵⁹___________________________یونا" بعد چندمین جونگکوک ا...

part:⁵⁶_____________________________یونا رفت نشست روبروم دکت...

part:⁵⁵_____________________________تهیونگ: عجب که اینطورها...

زندگی نامعلوم

پارت ۲۲جونگکوک: هیونگ شمع هارو فوت کن یونگی: باشه همه شروع م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط