⚔ ⚔ ⚔ ⚔
⚔ ⚔ ⚔ ⚔
#غزوه_تبوک
🔴 ورود بـه تـبـوک
سرانجام #سپاهیان_اسلام در رکاب رهبر بزرگوار و #پیامبر_الهی خود پس از تحمل دشواری ها و سختیهای بسیار و پیمودن بیابانهای مخوف و راههای ناهموار به تبوک رسیدند،
اما متوجه شدند که دشمن یعنی لشکر روم از ترس مقابله با لشکر اسلام فرار کرده و به داخل مرزهای خود عقب نشینی کرده است،
و احیانا با این عمل خود، می خواستند اساس این خبر راکه بر ضد مسلمانان اجتماع کرده اند تکذیب نمایند.
گرچه خود همین فرار دشمن و عقب نشینی آنها، از نظر سیاسی پیروزی بزرگی برای مسلمانان به شمار می رفت و به آنها و همه دشمنان نیرومند و مجاور مرزهای کشور اسلامی آن روز نشان می داد که مسلمانان آماده اند تا هر تجاوزی را در هر کجا به هر اندازه هم که راهش دور و پیمودن آن سخت و دشوار باشدپاسخ دهند و به دفع آن اقدام نمایند،
اما رسول خدا(ص) می خواست تا بهره زیادتری از این سفر برده باشد و از این رو برای ادامه پیشـروی در داخل خاک دشمن یا بازگشت به مدینه،
روی دستور خدای تعالی با سران سپاه به مشورت پرداخت و پس از مذاکره ای که انجام شد پیشـروی در خاک دشمن را مصلحت ندیدند و از این رو پیغمبر اسلام مدت ده روز و به گفته برخی بیست روز در همان تبوک توقف کرد و در این مدت با مرزداران آن نواحی که همگی مسیحی و عمال سیاست روم بودند قراردادها و پیمانهایی به عنوان عدم تعرض منعقد کرد تا از ناحیه آنها خیالش آسوده شود و دولت روم نتواند از وجود آنها به نفع خود استفاده کند و فکر حمله مجددی را به سرزمین حجاز طرح نماید.
و از آن جمله با فرمانروای «أذرح» ،«جرباء» و«ایله» پیمانهایی منعقد کرد که متن قرار داد کتبی آن حضرت را با فرمانروای«ایله»که نامش یحنة بن رؤبه بود مورخین بدین شرح ضبط کرده اند :
[ بسم الله الرحمن الرحیم،
این امانی است از خدا و محمد پیامبر او
برای یحنة بن رؤبة و مردم ایله که کشتی های آنها و کاروانهاشان در دریا و صحرا در امان باشد،
آنها و هر که با ایشان است از مردم شام و یمن و مردم دریا در پناه خدا و رسول او هستند و کسی حق ندارد ایشان را از استفاده کردن از دریا و صحرا جلوگیری کند،
و هر یک از آنها که مرتکب جرمی شود دارایی و ثروت او مانع و حایل مجازات او نخواهد بود و در این صورت مال او بهره کسی است که آن را به دست آورد...]
حاکم«ایله»گذشته از امضا کردن این پیمان حاضر شد سالیانه مبلغ سیصد دینار طلا به عنوان جزیه بپردازد و هر مسلمانی هم که از آن ناحیه عبور می کند از او پذیرایی به عمل آورد و هنگام ورود به تبوک نیز استر سفیدی به عنوان هدیه برای رسول خدا آورد.
🎍 🎍
با سایر فرمانروایان آن حدود نیز پیمانهایی مشابه پیمان فوق امضا کرد و برای تسلیم شدن برخی از فرمانروایان دیگر نیز که فاصله زیادی با تبوک داشتند گروههایی از سپاهیان را اعزام فرمود و خود آماده مراجعت به مدینه گردید .
و از آن جمله ابو عبیده جراح را با گروهی به سوی قبیله«جذام»گسیل داشت،که با مقداری غنیمت و اسیر بازگشت
و نیز سعد بن عباده را با جمعی مأمور سرکوبی بنی سلیم نمود که چون سعد بن عباده به نزدیک سرزمین آنها رسید گریختند و از آن جمله گفته اند:
خالد بن ولید را نیز مأمور رفتن به سوی دومة الجندل کرد .
دومة الجندل یکی از قلعه های محکم مرزی و مناطق سرسبز و خوش آب و هوای حدود شام و سوریه بود که حاکمی مسیحی به نام اکیدر بر آنجا حکومت می کرد.
گفته اند: رسول خدا(ص) خالد بن ولید را مأمور کرد تا با جمعی از سپاهیان که طبق برخی از تواریخ پانصد نفر بودندبرای جنگ با او به دومة الجندل برود و خود با همراهان به سوی مدینه حرکت کرد.
خالد به دنبال مأموریت خود به دومة الجندل آمد و شب هنگام بدان ناحیه رسیده و اکیدر را که با چند تن از نزدیکان خود برای شکار از قلعه خارج شده بود دستگیر ساختند و همراهان او به داخل قلعه فرار کردند.
خالد بدو گفت:
اگر مردم دومة الجندل درهای قلعه را باز کنند و اسلحه خود را تحویل دهند، از کشته شدن و اسارت مصون خواهند ماند و گرنه خونشان را خواهد ریخت،
مردم دومة الجندل که از گفتار فرمانده سپاه مسلمانان مطلع شدند تسلیم شدند تا در ضمن اکیدر را نیز از خطر کشته شدن به دست سپاهیان اسلام برهانند وبدین ترتیب درهای قلعه گشوده شد و اسلحه خود را که عبارت از 400 زره و 500 شمشیر و 400 نیزه بود تحویل دادند و خالد آنها را به ضمیمه مقداری گندم و شتر و گوسفند برداشته با اکیدر روانه مدینه شد.
و دنباله ماجرا را مورخین این گونه نوشته اند که
چون به مدینه آمد پیمانی را امضا کرد که بر ضد مسلمانان اقدامی نکند و سالیانه مبلغی به عنوان جزیه بپردازد و بدین ترتیب منظور رسول خدا(ص) عملی شد و او را
#غزوه_تبوک
🔴 ورود بـه تـبـوک
سرانجام #سپاهیان_اسلام در رکاب رهبر بزرگوار و #پیامبر_الهی خود پس از تحمل دشواری ها و سختیهای بسیار و پیمودن بیابانهای مخوف و راههای ناهموار به تبوک رسیدند،
اما متوجه شدند که دشمن یعنی لشکر روم از ترس مقابله با لشکر اسلام فرار کرده و به داخل مرزهای خود عقب نشینی کرده است،
و احیانا با این عمل خود، می خواستند اساس این خبر راکه بر ضد مسلمانان اجتماع کرده اند تکذیب نمایند.
گرچه خود همین فرار دشمن و عقب نشینی آنها، از نظر سیاسی پیروزی بزرگی برای مسلمانان به شمار می رفت و به آنها و همه دشمنان نیرومند و مجاور مرزهای کشور اسلامی آن روز نشان می داد که مسلمانان آماده اند تا هر تجاوزی را در هر کجا به هر اندازه هم که راهش دور و پیمودن آن سخت و دشوار باشدپاسخ دهند و به دفع آن اقدام نمایند،
اما رسول خدا(ص) می خواست تا بهره زیادتری از این سفر برده باشد و از این رو برای ادامه پیشـروی در داخل خاک دشمن یا بازگشت به مدینه،
روی دستور خدای تعالی با سران سپاه به مشورت پرداخت و پس از مذاکره ای که انجام شد پیشـروی در خاک دشمن را مصلحت ندیدند و از این رو پیغمبر اسلام مدت ده روز و به گفته برخی بیست روز در همان تبوک توقف کرد و در این مدت با مرزداران آن نواحی که همگی مسیحی و عمال سیاست روم بودند قراردادها و پیمانهایی به عنوان عدم تعرض منعقد کرد تا از ناحیه آنها خیالش آسوده شود و دولت روم نتواند از وجود آنها به نفع خود استفاده کند و فکر حمله مجددی را به سرزمین حجاز طرح نماید.
و از آن جمله با فرمانروای «أذرح» ،«جرباء» و«ایله» پیمانهایی منعقد کرد که متن قرار داد کتبی آن حضرت را با فرمانروای«ایله»که نامش یحنة بن رؤبه بود مورخین بدین شرح ضبط کرده اند :
[ بسم الله الرحمن الرحیم،
این امانی است از خدا و محمد پیامبر او
برای یحنة بن رؤبة و مردم ایله که کشتی های آنها و کاروانهاشان در دریا و صحرا در امان باشد،
آنها و هر که با ایشان است از مردم شام و یمن و مردم دریا در پناه خدا و رسول او هستند و کسی حق ندارد ایشان را از استفاده کردن از دریا و صحرا جلوگیری کند،
و هر یک از آنها که مرتکب جرمی شود دارایی و ثروت او مانع و حایل مجازات او نخواهد بود و در این صورت مال او بهره کسی است که آن را به دست آورد...]
حاکم«ایله»گذشته از امضا کردن این پیمان حاضر شد سالیانه مبلغ سیصد دینار طلا به عنوان جزیه بپردازد و هر مسلمانی هم که از آن ناحیه عبور می کند از او پذیرایی به عمل آورد و هنگام ورود به تبوک نیز استر سفیدی به عنوان هدیه برای رسول خدا آورد.
🎍 🎍
با سایر فرمانروایان آن حدود نیز پیمانهایی مشابه پیمان فوق امضا کرد و برای تسلیم شدن برخی از فرمانروایان دیگر نیز که فاصله زیادی با تبوک داشتند گروههایی از سپاهیان را اعزام فرمود و خود آماده مراجعت به مدینه گردید .
و از آن جمله ابو عبیده جراح را با گروهی به سوی قبیله«جذام»گسیل داشت،که با مقداری غنیمت و اسیر بازگشت
و نیز سعد بن عباده را با جمعی مأمور سرکوبی بنی سلیم نمود که چون سعد بن عباده به نزدیک سرزمین آنها رسید گریختند و از آن جمله گفته اند:
خالد بن ولید را نیز مأمور رفتن به سوی دومة الجندل کرد .
دومة الجندل یکی از قلعه های محکم مرزی و مناطق سرسبز و خوش آب و هوای حدود شام و سوریه بود که حاکمی مسیحی به نام اکیدر بر آنجا حکومت می کرد.
گفته اند: رسول خدا(ص) خالد بن ولید را مأمور کرد تا با جمعی از سپاهیان که طبق برخی از تواریخ پانصد نفر بودندبرای جنگ با او به دومة الجندل برود و خود با همراهان به سوی مدینه حرکت کرد.
خالد به دنبال مأموریت خود به دومة الجندل آمد و شب هنگام بدان ناحیه رسیده و اکیدر را که با چند تن از نزدیکان خود برای شکار از قلعه خارج شده بود دستگیر ساختند و همراهان او به داخل قلعه فرار کردند.
خالد بدو گفت:
اگر مردم دومة الجندل درهای قلعه را باز کنند و اسلحه خود را تحویل دهند، از کشته شدن و اسارت مصون خواهند ماند و گرنه خونشان را خواهد ریخت،
مردم دومة الجندل که از گفتار فرمانده سپاه مسلمانان مطلع شدند تسلیم شدند تا در ضمن اکیدر را نیز از خطر کشته شدن به دست سپاهیان اسلام برهانند وبدین ترتیب درهای قلعه گشوده شد و اسلحه خود را که عبارت از 400 زره و 500 شمشیر و 400 نیزه بود تحویل دادند و خالد آنها را به ضمیمه مقداری گندم و شتر و گوسفند برداشته با اکیدر روانه مدینه شد.
و دنباله ماجرا را مورخین این گونه نوشته اند که
چون به مدینه آمد پیمانی را امضا کرد که بر ضد مسلمانان اقدامی نکند و سالیانه مبلغی به عنوان جزیه بپردازد و بدین ترتیب منظور رسول خدا(ص) عملی شد و او را
۳.۰k
۲۴ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.