فیک چرا تو

#فیک: چرا تو؟
        پارت شصت و یک☆

مامان: ماجرا....
یونا: مامان.... بهتر نیست اول به بابا یِ چیزی بدیم بخوره؟ حتما خیلی ترسیده
بابای یونا: آره والا ترسیدم.... ولی لازم نیست بگو ببینم چیشده
<لِئو و یونا به هم نگاه میکننو انگار الانه که از ترس برینن>
مامان: ماجرا از این قراره که یکی از همسایه هامون غش کرده بود و منم سریع با شوهرم رفتم که کمکش کنیم
بابای یونا: خب؟
مامان: لِئو هم حمام بود اگهدقت کرده باشین لباسشو...
لِئو: عیوایی... من برم یه لباس بپوشم الان میام
یونا: منم دسشویی دارم....
مامان: بشینین سرجاتون... عزیزم برو برای لِئو یه لباس بیار
بابای لِئو: باشه...
بابای یونا: خب بگو نصف عمر شدم....
مامان: ما وقتی اومدیم دیدیم که....
بابای یونا: بچه طوریش شده؟
مامان: نه اگه طوریش شده بود برا چی با تو باید تماس میگرفتم؟
بابای یونا: اوه درسته خب پس چی؟
<بابای لِئو به لِئو لباس میده بپوشه>
مامان: جریان از اینجایی شروع میشه که منو شوهرم وقتی میایم خونه چشممون با یه چیزی مواجه میشه و دونم اینه که یونا رو میز اتاق لِئو نشسته بود
بابای یونا: اوه پس مشکل اینجاس..... یونا خجالت بکش دختر...
مامان: نهه*عصبانی*واقعا نمیتونی حدس بزنی؟
بابای یونا: نه... والا چـ..... نکنه؟
<یونا و لِئو قلبشون دو برابر میتپه از ترس>
بابای یونا: یونا میز لِئو رو شکوندی؟
مامان: وایی خدایا... نخیرم.... اوه عزیزم تو بگو من که نمدونم چی بگم
بابای لِئو: خب اینطوره که.... لِئو داشت....
بابای یونا: "داشت؟ "
بابای لِئو: داشتن همو میبوسیدن....*داد زدن*
بابای یونا: چیـ....؟ داشتن همو میبوسیدن؟
یونا: بابا..... اونطور که.... چیزه
لِئو: من از طرف همه بزرگَواران معذرت میخوام همش تقصیر من بود
یونا: نه..... تقصیر من بود
مامان: خیل خب حالا انگار خیلی شاهکار کردن.... خب نمیخوای یه چی بگی؟
بابای یونا: هوففف.... میدونی توراه نصف عمر شدم... فقط واسه اینکه این دوتا بچه همو بوسیدن؟*خنده*سکتم دادین..... خدایاا...
مرسییی که حمایتم میکنین 💗🐣
دیدگاه ها (۷)

#فیک: چرا تو؟         پارت شصت و دو☆ مامان: "فقط همو بوسیدن؟...

#فیک: چرا تو؟         پارت شصت و سه☆ <یونا و لِئو سرشونو برم...

#فیک: چرا تو؟         پارت شصت☆<یونا و لِئو لباشونو از هم بر...

#فیک: چرا تو؟         پارت پنجاه و نه☆ +این لبخند الان واسه ...

پارت ۲۲بچه ها بشدت گشادیم میاد شرمندهته. خیلی خب بیا کادوتو ...

قلب سنگی

خون آشام عزیز (73)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط