p4
p4
چند روز همین جوری گذشت و پدرم بهم بی محلی میکرد حتی بعضی موقع ها سرم داد میزد .
لیا:بازم برو پیشش
شین هه:اوهوم باشه میرم
رفتم در زدم درو باز کردم رو تخت نشسته بود وبه تاج تخت تکیه داده بود
شین هه:س..سلام چیزی میخواید؟
کوک:آره میخوام
شین هه:واقعا !چی ؟«لبخند»
کوک:اینکه تو از اینجا بری
با داد شروع کردم ب حرف زدن :
شین هه:چرا اینجوی میکنی هااا مگه من چه گناهی در حقت کردم اصلا تو منو دختر خودت میدونی اصلا مادرم و دوست دا......
اون اون العان منو زد
کوک:یه کلمه دیگه نشنوم حالا هم گورتو گم کن و برو
شین هه:معلومه که میرم تو خونه ای که پدرم منو میزنه و دوسم نداره برای چی باید بمونم تو این خونه »گریه»
رفتم تو اتاقم یه چیزی سریع پوشیدم و رفتم از خونه بیرون از شانسم بَدَم بعد چند دقیقه پیاده روی بارون اومد گوشه خیابون نشستم و ب دیوار تکیه دادم و گریه میکردم که
«(خاموشی)»
لیا:جونگ کوک این چه کاری بود هااااا مگه پدربزرگت قبل مرگ نگفته بود شین هه رو پیدا کن و ازش مراقبت کن العان هم میری دنبالش یا زنگ میزنم ب مادربزرگش مادر ا.ت که اونا بیافتند ب جونت «داد»
کوک:لازم نکرده خودش برمیگرده
لیا:معلوم میشه
ویو کوک:دختره لوس بعد چند دقیقه برمیگرده .
.
سه ساعت گذشت ولی نیومد خونه که گوشیم زنگ خورد
مکالمه:«
کوک:بلع بفرمایید
+:ببخشید از بیمارستان تماس گرفتم دخترتون رو یکی از پرسونل ها کنار خیابون پیداکرد که بیهوش بود شماره شمارو از گوشیش پیدا کردیم ممنون میشم بیاید بیمارستان...........
کوک:باشه العان میایم
پایان مکالمه :»
لیا:کی بود
کوک:زود باش باید بریم بیمارستان
لیا:چرا چیشده؟
کوک:«تعریف کرد »
لیا:پس چرا وایسادی زود باش
(فلش بک ب بیمارستان )
کوک:ببخشید اتاق جئون شین هه کجاس ؟
منشی:سمت چپ اتاق دوم از راست
کوک:ممنون
ویو شین هه:با نور چراغ بیدار شدم پدرم و لیا بالا سرم بودند،
شین هه:ای..ن..جا ک..جاست؟
لیا:بهوش اومدی ....من میرم ب دکتر میگم بیاد
شین هه:چیشده چرا اومدی من چیه تو میشم که اومدی دنبالم هااا«داد /گریه»
کوک:هیسسس آروم تر اینجا بیمارستانه
شین هه:هه آروم تر ؟ ......اصلا دوست دارم داد بزنم ب تو چه هاااا
کوک:شین هه آروم باش رفتیم خونه حرف میزنیم
شین هه:من خونه نمیام
کوک:آنقدر لوس نباش میای
شین هه:گفتم نِ می آم «بخش بخش گفت»
کوک:گفتم میای یعنی میای«داد چه عرض کنم عربده»
شین هه:.........
دکتر اومد
معاینه کرد
دکتر:میتونید ببریدش ولی زیاد سرش داد نزنید چون بیهوش میشه
کوک:اوهوم ممنون
داشتم از تخت بلند میشدم
لیا:بیا کمکت کنم
شین هه:نمیخوام ممنون
لیا:اوهوم باش
خونه:
چند روز همین جوری گذشت و پدرم بهم بی محلی میکرد حتی بعضی موقع ها سرم داد میزد .
لیا:بازم برو پیشش
شین هه:اوهوم باشه میرم
رفتم در زدم درو باز کردم رو تخت نشسته بود وبه تاج تخت تکیه داده بود
شین هه:س..سلام چیزی میخواید؟
کوک:آره میخوام
شین هه:واقعا !چی ؟«لبخند»
کوک:اینکه تو از اینجا بری
با داد شروع کردم ب حرف زدن :
شین هه:چرا اینجوی میکنی هااا مگه من چه گناهی در حقت کردم اصلا تو منو دختر خودت میدونی اصلا مادرم و دوست دا......
اون اون العان منو زد
کوک:یه کلمه دیگه نشنوم حالا هم گورتو گم کن و برو
شین هه:معلومه که میرم تو خونه ای که پدرم منو میزنه و دوسم نداره برای چی باید بمونم تو این خونه »گریه»
رفتم تو اتاقم یه چیزی سریع پوشیدم و رفتم از خونه بیرون از شانسم بَدَم بعد چند دقیقه پیاده روی بارون اومد گوشه خیابون نشستم و ب دیوار تکیه دادم و گریه میکردم که
«(خاموشی)»
لیا:جونگ کوک این چه کاری بود هااااا مگه پدربزرگت قبل مرگ نگفته بود شین هه رو پیدا کن و ازش مراقبت کن العان هم میری دنبالش یا زنگ میزنم ب مادربزرگش مادر ا.ت که اونا بیافتند ب جونت «داد»
کوک:لازم نکرده خودش برمیگرده
لیا:معلوم میشه
ویو کوک:دختره لوس بعد چند دقیقه برمیگرده .
.
سه ساعت گذشت ولی نیومد خونه که گوشیم زنگ خورد
مکالمه:«
کوک:بلع بفرمایید
+:ببخشید از بیمارستان تماس گرفتم دخترتون رو یکی از پرسونل ها کنار خیابون پیداکرد که بیهوش بود شماره شمارو از گوشیش پیدا کردیم ممنون میشم بیاید بیمارستان...........
کوک:باشه العان میایم
پایان مکالمه :»
لیا:کی بود
کوک:زود باش باید بریم بیمارستان
لیا:چرا چیشده؟
کوک:«تعریف کرد »
لیا:پس چرا وایسادی زود باش
(فلش بک ب بیمارستان )
کوک:ببخشید اتاق جئون شین هه کجاس ؟
منشی:سمت چپ اتاق دوم از راست
کوک:ممنون
ویو شین هه:با نور چراغ بیدار شدم پدرم و لیا بالا سرم بودند،
شین هه:ای..ن..جا ک..جاست؟
لیا:بهوش اومدی ....من میرم ب دکتر میگم بیاد
شین هه:چیشده چرا اومدی من چیه تو میشم که اومدی دنبالم هااا«داد /گریه»
کوک:هیسسس آروم تر اینجا بیمارستانه
شین هه:هه آروم تر ؟ ......اصلا دوست دارم داد بزنم ب تو چه هاااا
کوک:شین هه آروم باش رفتیم خونه حرف میزنیم
شین هه:من خونه نمیام
کوک:آنقدر لوس نباش میای
شین هه:گفتم نِ می آم «بخش بخش گفت»
کوک:گفتم میای یعنی میای«داد چه عرض کنم عربده»
شین هه:.........
دکتر اومد
معاینه کرد
دکتر:میتونید ببریدش ولی زیاد سرش داد نزنید چون بیهوش میشه
کوک:اوهوم ممنون
داشتم از تخت بلند میشدم
لیا:بیا کمکت کنم
شین هه:نمیخوام ممنون
لیا:اوهوم باش
خونه:
۹.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.