p5
p5
خونه:
شین هه:اگه باز سرم داد نمیزنید میخوام بخوابم
کوک:وایسا کارت دارم
شین هه:هااا
کوک:از این ب بعد اسم ا.ت رو ب زبونت نمیاری فهمیدی؟
شین هه:چرا نباید اسم مادرمو ب زبون بیارم ؟
کوک:چون من میگم
شین هه:تو خودت زن داری برو ب اون برس
کوک:فضولیش ب تو نیومده حالا هم برو بخواب
شین هه:ب نظرم که تو اصلا مادرم و دوست نداشتی و نداری
کوک:دکتر گفت سرت داد نزنیم پس کاری نکن کاری که نمیخوام رو انجام بدم
شین هه:خیلی تاثیر گذار بود شب خوش
لیا :جونگ کوک بیا بشین اب جو اوردم
کوک:ممنون
لیا:چی شده میخندی
کوک:پرویش ب ا.ت رفته
لیا:خوشحالی؟
کوک:نمیدونم
لیا:باهاش اینجوری نکن بچهگیش بدون مادر و پدر گذشته
کوک:یونگی چیش بود پس
لیا:پدر واقعیش منظورم بود
کوک:ول کن
لیا:تا کی میخوای اینجوری کنی باهاش
کوک:تو ب من چی کار داری آخه
لیا:بخور حرف نزن
کوک:ممنون«تیکه بار»
ویو شین هه:صبح بیدار شدم رفتم دستشویی و اومدم بیرون موهامو شونه کردم و بستم و رفتم پایین
لیا:بیدار شدی ؟
«نه تو خواب راه میره»
شین هه:اوهوم
لیا:بیا صبحانه
نشستم پدرم اصلا نگام نکرد و هیچی بهم نگفت رومو طرفش کردم چ بلند گفتم:
شین هه:سسسسسلااااااممممم
کوک:کَرررر نیستم
شین هه:حتما گفتم مشکل شنوایی داری برا همین بلند گفتم
کوک:ممنون
لیا:جرررررررر
کوک و شین هه :چیههه
لیا:«داره از خنده پاره میشه»
لیا:انقدر غر غر نکنید حرکاتتون باحال میشه«خنده»،
شین هه:گگگگگگ
کوک:اتگار عوارض اب جو دیشب روت مونده
لیا:فکر کنم
شین هه:من چند روزه مدرسه نرفتم بعد صبحانه میرم مدرسه
کوک:لازم نکرده
شین هه:چرادقیقا؟
کوک:مگه خوندن نوشتن بلد نیستی؟
شین هه:بلدم
کوک:همینا کافیه دیگه مدرسه نرو
شین هه:ازت متنفرم
بلند شدم و رفتم تو اتاقم و گریه کردم چون من مدرسه و دوستام رو دوست داشتم
«اسگل ما داریم جار میزنیم مدرسه نریم بعد تو گریه میکنی:|»
خونه:
شین هه:اگه باز سرم داد نمیزنید میخوام بخوابم
کوک:وایسا کارت دارم
شین هه:هااا
کوک:از این ب بعد اسم ا.ت رو ب زبونت نمیاری فهمیدی؟
شین هه:چرا نباید اسم مادرمو ب زبون بیارم ؟
کوک:چون من میگم
شین هه:تو خودت زن داری برو ب اون برس
کوک:فضولیش ب تو نیومده حالا هم برو بخواب
شین هه:ب نظرم که تو اصلا مادرم و دوست نداشتی و نداری
کوک:دکتر گفت سرت داد نزنیم پس کاری نکن کاری که نمیخوام رو انجام بدم
شین هه:خیلی تاثیر گذار بود شب خوش
لیا :جونگ کوک بیا بشین اب جو اوردم
کوک:ممنون
لیا:چی شده میخندی
کوک:پرویش ب ا.ت رفته
لیا:خوشحالی؟
کوک:نمیدونم
لیا:باهاش اینجوری نکن بچهگیش بدون مادر و پدر گذشته
کوک:یونگی چیش بود پس
لیا:پدر واقعیش منظورم بود
کوک:ول کن
لیا:تا کی میخوای اینجوری کنی باهاش
کوک:تو ب من چی کار داری آخه
لیا:بخور حرف نزن
کوک:ممنون«تیکه بار»
ویو شین هه:صبح بیدار شدم رفتم دستشویی و اومدم بیرون موهامو شونه کردم و بستم و رفتم پایین
لیا:بیدار شدی ؟
«نه تو خواب راه میره»
شین هه:اوهوم
لیا:بیا صبحانه
نشستم پدرم اصلا نگام نکرد و هیچی بهم نگفت رومو طرفش کردم چ بلند گفتم:
شین هه:سسسسسلااااااممممم
کوک:کَرررر نیستم
شین هه:حتما گفتم مشکل شنوایی داری برا همین بلند گفتم
کوک:ممنون
لیا:جرررررررر
کوک و شین هه :چیههه
لیا:«داره از خنده پاره میشه»
لیا:انقدر غر غر نکنید حرکاتتون باحال میشه«خنده»،
شین هه:گگگگگگ
کوک:اتگار عوارض اب جو دیشب روت مونده
لیا:فکر کنم
شین هه:من چند روزه مدرسه نرفتم بعد صبحانه میرم مدرسه
کوک:لازم نکرده
شین هه:چرادقیقا؟
کوک:مگه خوندن نوشتن بلد نیستی؟
شین هه:بلدم
کوک:همینا کافیه دیگه مدرسه نرو
شین هه:ازت متنفرم
بلند شدم و رفتم تو اتاقم و گریه کردم چون من مدرسه و دوستام رو دوست داشتم
«اسگل ما داریم جار میزنیم مدرسه نریم بعد تو گریه میکنی:|»
۸.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.