Deadly love

Deadly love
Part 2
*تو ماشین*

ا/ت

از موقعی که سوار ماشین شدیم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تا اینکه گفتم

ا/ت؛ وسایلام چی میشه؟
کوک: نگران نباش وسایل هایی که نیازت میشه از لحاظ شخصی رو برات منتقل کردیم به اتاقت!
ا/ت: آها..

ا/ت

خدمتکارها منو به اتاقم راهنمایی کردن..یک اتاق فوق العاده زیبا مثل اتاق قصر های دیزنی فقط با وایب مشکی..مبل و کاناپه هایی گوشه اتاق چیده شده بود و یک میز آرایشی با اینه چند متر اونور تخت گذاشته شده بود و همچی فوق العاده و به طرز عجیبی با سلیقه من چیده شده بود به علاوه یک پروژکتور که پشت یک آینه چند اینچی گذاشته بودند ولی فقط نمیدونم چرا یک آینه بزرگ چند اینچ ای روبه روی تخت گذاشته بودند ؟!
Deadly love
Part 4
*صبح ساعت8:00*

ا/ت

از خواب بیدار شدم و با لباس خواب مشکی ام که سر و تهش چین داشت و تا ران ام بود رفتم آشپزخونه تأ یک چیزی بخورم چون خیلی گشنم بود ولی خدمتکار ها مانعم شدن

خدمتکار1: خانوم چیزی میل دارید؟.. آقای بهمون گفتن هرچی خواستید براتون فراهم کنید
ا/ت: بلع؟
خدمتکار 2: قهوه میل دارید؟
ا/ت:چایی!.. ممنون میشم..
خدمتکار 1: چی میل دارید
ا/ت: خودم میتونم.. ولی حالا که اسرار داری میتونی پنکیک درست کنی؟
خدمتکار 1: معلومه خانوم!
ا/ت:ممنون میشم
خدمتکار: چه طعمی میخواید؟.. یا ساده باشه؟.. میوه بزارم روش؟..
ا/ت: ساده باشه..و ممنون میشم میوه هم بزارید..
خدمتکار 1: خواهش میکنم..شما تشریف ببرید سالن غذا خوری صبحانه تون رو اونجا میاریم!
ا/ت::ببخشید فقط اسم صاحب اینجا چیه؟
خدمتکار 3: ما اینجا ارباب صداشون میکنیم ولی افرادی نزدیک مثل شما اونو به اسم کوچیکشون یعنی جونگ کوک صدا می‌زند
ا/ت: آها ممنون من تا صبحانه آماده بشه میرم اتاقم دوش بگیرم لباسمم عوض کنم بیام..

ا/ت

داشتم از پله ها بالا میرفتم که اتاق کار کوک نیمه باز بود و کوک داشت تو اتاقش چندتا پرونده رو بررسی می‌کرد که از گوشه در چشمش بهم افتاد و پوزخند زد منم یادم افتاد با لباس خوابم عین گوجه فرنگی قرمز شدم و رفتم اتاقم چون عادت تا قبل از اینکه صبحا دوش بگیرم با لباس خوابم بگردم*