Deadly love
Deadly love
Part 3
ا/ت
یک دوش دوش 5 مینی گرفتم و سریع یکیشو تاب و شلوارک پوشیدم تا برای تمرین آماده بشم.. وقتی رفتم پایین صبحونه ام اماده بود سریع و تند تند پنکیک مو خوردم و چایی مو هم خوردم و خودمو رسوندم به سالن که با کمک خدمتکار ها رسیدم اونجا
*زمین تمرین*
کوک: دقیقا راس ساعت 9:00 رسیدی..فکر کردم مثل دیگران دیر میای بخاطر همون گفتم هشت و نیم..خوشم اومد..دقیق هستی!..میبینم لباس خوشگله ات رو عوض کردی؟*پوزخند*
ا/ت: ببخشید عادت دارم تا قبل از اینکه دوش بگیرم با لباس خوابم بخوابم (قرمز شدن)
کوک:*سوت زدن* به به خیلی هم عالی
کوک
از قبل کیسه ها و آدمک ها رو چیدم تا تمرینش رو ببینم
کوک: شروع کن..میخوام روند کار هاتو ببینم.. اینکه چه جور کار میکنی..اول با کیسه شروع کن! مشترکم و لگد! بعد با کیسه دوم تکنیک های حرفه ایت رو اجرا کن و با اسلحه هایی که رو میز گذاشتم با فاصله هایی که بهت میگم تیر اندازی میکنی
شروع کن!
*یک ساعت بعد*
کوک: خوب بود...حالا نوبت تیر اندازیع
ا/ت: من فقط یکبار ازش استفاده کردم اونم برای یک تجاوز گر که میخواست بهم تجاوز کنه..تفنگش رو گرفتم و ..کشتمش
کوک: هفت تیر؟
ا/ت: آرع!
کوک: عالیه!
ا/ت: از اسلحه بدم میاد..
کوک: ولی استفاده از اسلحه تو باند ما مهمه! چون اصلا ما اسلحه قاچاق میکنیم
ا/ت: اما..
کوک: من بهت یاد میدم کنترلش کنی..الانم برو تو اتاقت!
ا/ت: چی؟!
کوک: گفتم برو!*کمی عصبی تر*
ا/ت:*بدون هیچ حرفی وارد اتاقم شدم که بعد چند دقیقه وارد اتاق شد*
کوک: میدونی واسع چی وارد باندم کردمت و در واقع به خونم اوردمت!
ا/ت: نه!
کوک: چون مثل بقیع دخترا هرزه نیستی..دنبال پول نیستی و میخوای شجاع باشی..باهوشی..مستقلی..از پس خودت برمیای درواقع میخوام بگم..مثل بقیه دخترا نیستی..دخترایی تو کم پیدا میشن..من استعدادی از تو دیدم که..که هیچ جای دنیا پیدا نمیشه..تو با لذت و تفریح مبارزه میکنی..احساس میکنم وقتی مبارزه میکنی حتی اگه زخمی باشی..با انرژی هستی!
ا/ت:.. ممنونم..اهم..فکر کنم بخوام تیز اندازی کنم
کوک: بهت یاد میدم!
Part 3
ا/ت
یک دوش دوش 5 مینی گرفتم و سریع یکیشو تاب و شلوارک پوشیدم تا برای تمرین آماده بشم.. وقتی رفتم پایین صبحونه ام اماده بود سریع و تند تند پنکیک مو خوردم و چایی مو هم خوردم و خودمو رسوندم به سالن که با کمک خدمتکار ها رسیدم اونجا
*زمین تمرین*
کوک: دقیقا راس ساعت 9:00 رسیدی..فکر کردم مثل دیگران دیر میای بخاطر همون گفتم هشت و نیم..خوشم اومد..دقیق هستی!..میبینم لباس خوشگله ات رو عوض کردی؟*پوزخند*
ا/ت: ببخشید عادت دارم تا قبل از اینکه دوش بگیرم با لباس خوابم بخوابم (قرمز شدن)
کوک:*سوت زدن* به به خیلی هم عالی
کوک
از قبل کیسه ها و آدمک ها رو چیدم تا تمرینش رو ببینم
کوک: شروع کن..میخوام روند کار هاتو ببینم.. اینکه چه جور کار میکنی..اول با کیسه شروع کن! مشترکم و لگد! بعد با کیسه دوم تکنیک های حرفه ایت رو اجرا کن و با اسلحه هایی که رو میز گذاشتم با فاصله هایی که بهت میگم تیر اندازی میکنی
شروع کن!
*یک ساعت بعد*
کوک: خوب بود...حالا نوبت تیر اندازیع
ا/ت: من فقط یکبار ازش استفاده کردم اونم برای یک تجاوز گر که میخواست بهم تجاوز کنه..تفنگش رو گرفتم و ..کشتمش
کوک: هفت تیر؟
ا/ت: آرع!
کوک: عالیه!
ا/ت: از اسلحه بدم میاد..
کوک: ولی استفاده از اسلحه تو باند ما مهمه! چون اصلا ما اسلحه قاچاق میکنیم
ا/ت: اما..
کوک: من بهت یاد میدم کنترلش کنی..الانم برو تو اتاقت!
ا/ت: چی؟!
کوک: گفتم برو!*کمی عصبی تر*
ا/ت:*بدون هیچ حرفی وارد اتاقم شدم که بعد چند دقیقه وارد اتاق شد*
کوک: میدونی واسع چی وارد باندم کردمت و در واقع به خونم اوردمت!
ا/ت: نه!
کوک: چون مثل بقیع دخترا هرزه نیستی..دنبال پول نیستی و میخوای شجاع باشی..باهوشی..مستقلی..از پس خودت برمیای درواقع میخوام بگم..مثل بقیه دخترا نیستی..دخترایی تو کم پیدا میشن..من استعدادی از تو دیدم که..که هیچ جای دنیا پیدا نمیشه..تو با لذت و تفریح مبارزه میکنی..احساس میکنم وقتی مبارزه میکنی حتی اگه زخمی باشی..با انرژی هستی!
ا/ت:.. ممنونم..اهم..فکر کنم بخوام تیز اندازی کنم
کوک: بهت یاد میدم!
- ۱۱.۶k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط