چند پارتی نامی💕🏩🧸 p²
با صدای آرومی پدرش رو صدا زد...
نایون « سلام...بابا...
نامجون با شنیدن صدای نایون سرش رو به سمتش برگردوند...شاید خیلی عجیب بود اما تاحالا دختر هشت سالش رو حتی بغل یا بوس هم نکرده بود...
نامجون « خیلی خسته بودم جوری که فقط دلم میخواست برم رو تختم و بخوابم...داشتم میرفتم تو اتاقم که صدای آروم نایون منو وادار به برگردوندن سرم کرد....عا سلام...چرا بیداری هنوز؟
نایون « بابا...میخوام...میخوام باهات حرف بزنم...
نامی « میدونی که خیلی خستم...لطفا بذار برای فردا شب باشه؟
نایون « این فردا شبی که همیشه ازش حرف میزنی کی هست؟ بابا...تو تو اصلا نمیدونی من چیکار میکنم...میری بیرون همیشه...فقط برام چیزای خوب میگیری و اسمم تو شناسنامته...منم خوب آدمم...بچتم...اصن توی این یه هفته فکر نکردی مردم یا زنده؟؟؟ انقدر مامان برات مهم هست که با من انقدر سردی چون مامان جونشو پای من گذاشت؟
نامجون « کیم نایون! بفهم چی میگی...بحث مامانت رو نکش وسط...اون بخاطر تو از جونش گذشت میفهمی؟؟؟
نایون « صداش داشت میرفت بالا...منم صدامو متقابلا بردم بالا...مامان مرده میفهمییی؟! میدونی چقدر سخته برام بدون مادر...هقق...تو با نبودن و نداشتن محبتت منو از داشتن پدر هم محروم کردی...مامان جونشو برام گذاشت....من امانت مامانم پیشت...اصن میدونی چیه...کاش مامان میذاشت من بمیرم...مامان خیلی نادون بود که گذاشت من زنده بمونم...
پایان فلش بک//
سیلی محکمی به صورت دختر بیچاره و ترسیده مقابلش زد...
نایون « سلام...بابا...
نامجون با شنیدن صدای نایون سرش رو به سمتش برگردوند...شاید خیلی عجیب بود اما تاحالا دختر هشت سالش رو حتی بغل یا بوس هم نکرده بود...
نامجون « خیلی خسته بودم جوری که فقط دلم میخواست برم رو تختم و بخوابم...داشتم میرفتم تو اتاقم که صدای آروم نایون منو وادار به برگردوندن سرم کرد....عا سلام...چرا بیداری هنوز؟
نایون « بابا...میخوام...میخوام باهات حرف بزنم...
نامی « میدونی که خیلی خستم...لطفا بذار برای فردا شب باشه؟
نایون « این فردا شبی که همیشه ازش حرف میزنی کی هست؟ بابا...تو تو اصلا نمیدونی من چیکار میکنم...میری بیرون همیشه...فقط برام چیزای خوب میگیری و اسمم تو شناسنامته...منم خوب آدمم...بچتم...اصن توی این یه هفته فکر نکردی مردم یا زنده؟؟؟ انقدر مامان برات مهم هست که با من انقدر سردی چون مامان جونشو پای من گذاشت؟
نامجون « کیم نایون! بفهم چی میگی...بحث مامانت رو نکش وسط...اون بخاطر تو از جونش گذشت میفهمی؟؟؟
نایون « صداش داشت میرفت بالا...منم صدامو متقابلا بردم بالا...مامان مرده میفهمییی؟! میدونی چقدر سخته برام بدون مادر...هقق...تو با نبودن و نداشتن محبتت منو از داشتن پدر هم محروم کردی...مامان جونشو برام گذاشت....من امانت مامانم پیشت...اصن میدونی چیه...کاش مامان میذاشت من بمیرم...مامان خیلی نادون بود که گذاشت من زنده بمونم...
پایان فلش بک//
سیلی محکمی به صورت دختر بیچاره و ترسیده مقابلش زد...
۷۱.۸k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.