از کلمه خانه دلش گرم شد آرزو داشت کسی بهش آن حرف کوچک را
از کلمه خانه دلش گرم شد آرزو داشت کسی بهش آن حرف کوچک را بگوید انگار خدا برای اولین بار بنده کوچکش را دید همان بنده پاکش اره 'الا' بنده پاکش بود همان دختر کوچکی که با مادرش نماز میخواند و روزه میگرفت همانی که خدا بعد مرگ مادرش دیگر آلای کوچک را هم فراموش کرده بود
آرام به مرد روبرویش نگاه کرد و به علامت باشه سرش را تکان داد
لبخند گرمی زد و دستان سرد دخترک را در دستان مردانه خود گرفت و سمت در رفت بازش کرد که شراره با شتاب وارد اتاق شد خداراشکر کرد که قرار است دیگر زیر بار فش های این زنک نباشد و به قول مرد روبرویش که پارسا خود را معرفی کرده بود به خانه بروند و ازدواج عاشقانه ای کنند اما باز هم مطمئن نبود یعنی پارسا واقعا دوستش داشت؟ یا همش دروغی بیش نبود با صدای زمخت شراره به خود آمد و حرف های تحقیر آمیز شراره را گوش کرد باز هم تحقیر کی دست از این تحقیر کردن هاش برمیدارد
شراره:انگار داری میری دوباره زیر خواب بشی بازم زندگی روی خش رو بهت نشون نداد اخه خدا بنده جن*ه شو میخواد چیکار هه بری دیگه برنگردی الا میرزایی
............
بچه ها ببخشید خیلی خسته بودم و تازه از باشگاه برگشته بودم واستون ویرایش کردم بازم ببخشید😁💔
آرام به مرد روبرویش نگاه کرد و به علامت باشه سرش را تکان داد
لبخند گرمی زد و دستان سرد دخترک را در دستان مردانه خود گرفت و سمت در رفت بازش کرد که شراره با شتاب وارد اتاق شد خداراشکر کرد که قرار است دیگر زیر بار فش های این زنک نباشد و به قول مرد روبرویش که پارسا خود را معرفی کرده بود به خانه بروند و ازدواج عاشقانه ای کنند اما باز هم مطمئن نبود یعنی پارسا واقعا دوستش داشت؟ یا همش دروغی بیش نبود با صدای زمخت شراره به خود آمد و حرف های تحقیر آمیز شراره را گوش کرد باز هم تحقیر کی دست از این تحقیر کردن هاش برمیدارد
شراره:انگار داری میری دوباره زیر خواب بشی بازم زندگی روی خش رو بهت نشون نداد اخه خدا بنده جن*ه شو میخواد چیکار هه بری دیگه برنگردی الا میرزایی
............
بچه ها ببخشید خیلی خسته بودم و تازه از باشگاه برگشته بودم واستون ویرایش کردم بازم ببخشید😁💔
۱.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.