عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت هشتاد و هشت
ان روزها حال و روز خوشی نداشتیم.....
خانم برادر ایوب تازه فوت کرده بود....و محسن ،خواهر زاده ام،داشت با سرطان دست و پنجه نرم میکرد....فقط پنج سالش بود....ایوب طاقت زجر کشیدنش را نداشت....بعد از نماز هایش از خدا میخواست هر چه درد و رنج محسن است به او بدهد.....
تنها امدم تهران تا کنار خواهرم باشم......
چند وقت بعد محسن از دنیا رفت....ایوب گفت
-"من هم تا چهل روز بیشتر پیش شما نیستم"
بعد از فوت محسن ،ایوب برای روزنامه مقاله انتقادی نوشت ،درباره کمبود امکانات دارویی و پزشکی .....اسمش را گذاشته بود....
"آقای وزیر.....محسن مرد...."
مقاله اش با کلی سانسور در روزنامه چاپ شد...ایوب عصبانی شد...
گفت دیگر برای این روزنامه مقاله نمینویسد....
از تبریز تلفن کرد...
"شهلا......حالم خیلی بد است.....تب شدید دارم...."
هول کردم....."دکتر رفتی؟"
-آره ،میگوید توی خونم عفونت است......میدانی درد پایم برای چی،بود؟
گیج شدم،ارتباط تب و عفونت و درد پا را نمیفهمیدم.....
-آن ترکش کوچکی ک از پایم رد شده بود ،الوده بوده.....
حالا جایش یک تومور توی پایم درست شده.....
گفت میخواهد همانجا ب دکتر اجازه دهد تا غده را دربیاورد....
گفتم"توی تبریز نه.....بیا تهران..."
با ناله گفت."پدرم را دراورده....دیگر.....طاقت.....ندارم....."
التماسش کردم"همه برای دوا و دکتر می ایند تهران ،انوقت تو از تهران رفتی جای دیگر؟تو را ب خدا بیا تهران......"
ادامه دارد...
قسمت هشتاد و هشت
ان روزها حال و روز خوشی نداشتیم.....
خانم برادر ایوب تازه فوت کرده بود....و محسن ،خواهر زاده ام،داشت با سرطان دست و پنجه نرم میکرد....فقط پنج سالش بود....ایوب طاقت زجر کشیدنش را نداشت....بعد از نماز هایش از خدا میخواست هر چه درد و رنج محسن است به او بدهد.....
تنها امدم تهران تا کنار خواهرم باشم......
چند وقت بعد محسن از دنیا رفت....ایوب گفت
-"من هم تا چهل روز بیشتر پیش شما نیستم"
بعد از فوت محسن ،ایوب برای روزنامه مقاله انتقادی نوشت ،درباره کمبود امکانات دارویی و پزشکی .....اسمش را گذاشته بود....
"آقای وزیر.....محسن مرد...."
مقاله اش با کلی سانسور در روزنامه چاپ شد...ایوب عصبانی شد...
گفت دیگر برای این روزنامه مقاله نمینویسد....
از تبریز تلفن کرد...
"شهلا......حالم خیلی بد است.....تب شدید دارم...."
هول کردم....."دکتر رفتی؟"
-آره ،میگوید توی خونم عفونت است......میدانی درد پایم برای چی،بود؟
گیج شدم،ارتباط تب و عفونت و درد پا را نمیفهمیدم.....
-آن ترکش کوچکی ک از پایم رد شده بود ،الوده بوده.....
حالا جایش یک تومور توی پایم درست شده.....
گفت میخواهد همانجا ب دکتر اجازه دهد تا غده را دربیاورد....
گفتم"توی تبریز نه.....بیا تهران..."
با ناله گفت."پدرم را دراورده....دیگر.....طاقت.....ندارم....."
التماسش کردم"همه برای دوا و دکتر می ایند تهران ،انوقت تو از تهران رفتی جای دیگر؟تو را ب خدا بیا تهران......"
ادامه دارد...
- ۱.۱k
- ۲۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط