عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت نود
نیمه های شب بود.....
با صدای ایوب چشم باز کردم....
بالای سرم ایستاده بود ....پرسید"تبر را کجا گذاشته ای؟"
از جایم پریدم "تبر را میخواهی چه کار؟"
انگشتش را گذاشت روی بینی و ارام گفت
"هیسسسس.......کاری ندارم....میخواهم پایم را قطع کنم.....درد میکند ....میسوزد.....
هم تو راحت میشوی....هم من....این پا دیگر پا بشو نیست...."
حالش خوب نبود ....نباید عصبانیش میکردم.....یادم امد تبر در صندوق عقب ماشین است....
-راست میگویی، ولی امشب دیر وقت است....فردا صبح زود میبرمت دکتر،برایت قطع کند.....
سرش را تکان داد و از اتاق رفت بیرون....چند دقیقه بعد برگشت....
پایش را گذاشت لبه میز تحریر....
چاقوی اشپز خانه را بالا برد و کوبید روی پایش.....
ادامه دارد...
قسمت نود
نیمه های شب بود.....
با صدای ایوب چشم باز کردم....
بالای سرم ایستاده بود ....پرسید"تبر را کجا گذاشته ای؟"
از جایم پریدم "تبر را میخواهی چه کار؟"
انگشتش را گذاشت روی بینی و ارام گفت
"هیسسسس.......کاری ندارم....میخواهم پایم را قطع کنم.....درد میکند ....میسوزد.....
هم تو راحت میشوی....هم من....این پا دیگر پا بشو نیست...."
حالش خوب نبود ....نباید عصبانیش میکردم.....یادم امد تبر در صندوق عقب ماشین است....
-راست میگویی، ولی امشب دیر وقت است....فردا صبح زود میبرمت دکتر،برایت قطع کند.....
سرش را تکان داد و از اتاق رفت بیرون....چند دقیقه بعد برگشت....
پایش را گذاشت لبه میز تحریر....
چاقوی اشپز خانه را بالا برد و کوبید روی پایش.....
ادامه دارد...
- ۸۹۴
- ۲۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط