عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک


قسمت هشتاد و نه



درگیر مراسم محسن بودم و نمیتوانستم بروم تبریز ....
التماس هم فایده نداشت...
رفت اتاق عمل .....
،بین عمل مسئول بیهوشی سهل انگاری کرد و ب عصب پایش چند ساعت خون نرسید....
تومور را خارج کردند....



ولی عصب پایش مرد....
بعد از ان ایوب دیگر با عصا راه میرفت...
.پایی ک حس نداشت چند باری باعث شد سکندری بخورد و زمین بیوفتد....
شنیده بودم وقتی عصب حسی عضوی از بین میرود....
.احساس ادم مثل خواب رفتگی است....
ان عضو گز گز میکند....
سنگینی میکند و ادم احساس سوزش میکند....
اعصاب ضعیف ایوب این یکی را نمیتوانست تحمل کند....


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱)

عاشقانه های پاکقسمت نودنیمه های شب بود.....با صدای ایوب چشم ...

عاشقانه های پاکقسمت نود و یکاز صدای جیغم محمد حسین و هدی از...

عاشقانه های پاکقسمت هشتاد و هشتان روزها حال و روز خوشی نداشت...

عاشقانه های پاکقسمت هشتاد و هفتعاشق طبیعت بود و چون قبل ازدو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط