عشق مجدد پارت 19
ت ت توووووو اینجا چ چ چیکار میکنی
سریع از ماشین پیاده شد و بدو بدو رفت خونه
رفت تو اتاق در رو قفل کرد و کلیییییی گریه کرد همه وسایلارو میشکوند و عصبی شده بود اعصاب نداشت گریه میکرد حالت تهوع داشت
سردرد داشت همش جیغ میزد
خیلی ناراحت بود که با جیمین ازدواج کرده بود(بچم🥺)
با گریه شدید میگفت من چرا انقدر بد بختممممم😭😭😭😭😭
خدایاااا منو بکشششش😭😭😭)(خدا نکنههههه)
سان بیدار شد
ها چی رزی چی شد من باید برم پیش رزی ازدواجم وای خداااا
در رو شکوند و صدای گریه شنید جیمین و بقیه رسیدن خونه همه فهمیدن جیمین بوده
مادر بزرگ اومد و زد در گوش جیمین
تو به چه جرعتی همچین کار کثیفی کردی ما همچین چیزی بهت یاد دادیم؟
همه به جیمین کلی حرف زدن به جز واسولیا مامانش همون کسی ک گف باید اینکارو کنی
واسولیا هیچی ب بچت نمیگی
واسولیا مجبور شد بهش بگه
ما یه ادم بیشعور بزرگ کردیم
البته از ته دل نگفت مجبور بود
همه رفتن در اتاق رزی رو زدن رزی در رو باز نکرد
همش گریه میکرد و داد میزد
چیه چیهههه بستتون نشده این همه بهم خیانت شدددددد من چرا نمیتونم خودم تصمیم بگیرم با کی ازدواج کنم چرااااا اخه چراااااا😭
دخترم بیا بیرون باور کن ما نمیدونستیم(واسولیا گفت)(اره جون خودت نمیدونستی😑🔪)
بستهههه دیگه بستههههه
رزی ساکت شد
همه ترسیدن چیزیش نشه درو شکوندن و رفتن تو....
سریع از ماشین پیاده شد و بدو بدو رفت خونه
رفت تو اتاق در رو قفل کرد و کلیییییی گریه کرد همه وسایلارو میشکوند و عصبی شده بود اعصاب نداشت گریه میکرد حالت تهوع داشت
سردرد داشت همش جیغ میزد
خیلی ناراحت بود که با جیمین ازدواج کرده بود(بچم🥺)
با گریه شدید میگفت من چرا انقدر بد بختممممم😭😭😭😭😭
خدایاااا منو بکشششش😭😭😭)(خدا نکنههههه)
سان بیدار شد
ها چی رزی چی شد من باید برم پیش رزی ازدواجم وای خداااا
در رو شکوند و صدای گریه شنید جیمین و بقیه رسیدن خونه همه فهمیدن جیمین بوده
مادر بزرگ اومد و زد در گوش جیمین
تو به چه جرعتی همچین کار کثیفی کردی ما همچین چیزی بهت یاد دادیم؟
همه به جیمین کلی حرف زدن به جز واسولیا مامانش همون کسی ک گف باید اینکارو کنی
واسولیا هیچی ب بچت نمیگی
واسولیا مجبور شد بهش بگه
ما یه ادم بیشعور بزرگ کردیم
البته از ته دل نگفت مجبور بود
همه رفتن در اتاق رزی رو زدن رزی در رو باز نکرد
همش گریه میکرد و داد میزد
چیه چیهههه بستتون نشده این همه بهم خیانت شدددددد من چرا نمیتونم خودم تصمیم بگیرم با کی ازدواج کنم چرااااا اخه چراااااا😭
دخترم بیا بیرون باور کن ما نمیدونستیم(واسولیا گفت)(اره جون خودت نمیدونستی😑🔪)
بستهههه دیگه بستههههه
رزی ساکت شد
همه ترسیدن چیزیش نشه درو شکوندن و رفتن تو....
۱۰.۱k
۱۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.