/ت: کوک خواهش میکنم تمومش کن[باگریه]
/ت: کوک خواهش میکنم تمومش کن[باگریه]
کوک: میدونی که تنبیهته.
ا/ت: دیگه نمیتونم ، تمومش کن.
کوک: تو چرا منو لو دادی
ا/ت: من...من
کوک: فقط دلیل بیار که چرا منو لو دادی.
ا/ت: یکی به من گفت که تو آدمای بیگناهو میکشی. منم اون روز اومدم اونجا تا ببینم حرفش راسته یا دروغ.
کوک: تو اولش حرفای اونو باور کردی.
ا/ت: معلومه که نه ، اون هی پیام میداد بعد به من گفت اگه باور نمیکنم بهم ثابت میکنه، بعدش به آدرس بهم داد و منم رفتم اونجا.
راوی: کوک از روی ا/ت بلند شد و ا/تو بغل کرد و رفت سمت حموم.
*توی راه*
کوک: تو اول باید از من توضیح میخواستی.
راوی: کوک ا/تو گذاشت توی وان و دلشو ماساژ میداد. وقتی حالش بهتر شد ، لباس ا/تو پوشوند و لباس خودشم پوشید. رفتن روی تخت دراز کشیدن.
کوک: من بهت دروغ نگفتم. هنوزم میگم که من به کسی آسیب نمیزنم.
ا/ت: من با چشای خودم دیدم که اونو داشتی شکنجه میکردی.
کوک: خب اون.......
* فلش بک به چند روز قبل*
جونهو: کوووووووک
کوک: ها چته
جونهو: بلخره پیداش کردم
کوک: کیو؟
جونهو: همونی که به ا/ت پیام میده دیگه
کوک: آها یادم اومد. خب اون کیه. چیکارس ، دلیلش برای اینکه به ا/ت پیام میده چیه.
جونهو: وسطاش نفسم بگیر.
کوک: خب بگو دیگه.
جونهو: خب راستش من گوشیه ا/تو هک کردم و...
کوک: تو چه غلطی کردی.
جونهو: فقط به نیت همین کار ، هکش کردم. آروم باش داداش.
کوک: باشه.
جونهو: داشتم میگفتم. اون یه سری پیام داده بود به ا/ت که من از نوع پیاماش فهمیدم که طرف مَرده.
کوک: تو چقد آخه باهوشی🙂🤌
جونهو: شکست نفسی میفرمایی.
کوک: مزه نپرون ، ادامه بده.
جونهو: خب اون یه مردیه به اسم الکس مورگان. که میخواسته از تو انتقام بگیره. دلیلشو نمیدونم ولی میخواسته که از راه ا/ت به تو صدمه بزنه.
کوک: یعنی میخواسته که به ا/ت صدمه بزنه.
جونهو: نه ، میخواسته یه کاری کنه که ا/ت به تو صدمه بزنه.
کوک: آها که اینطور.
جونهو: حالا طرفو میشناسی.
کوک: آره، اون یه مدت پیش پدرش ازم یه مقدار پول قرض گرفت و نتونست بده، و طی حادثه ای مرد. حالا اون فک میکنه که مرگ پدرش تقصیر منه. حتی قبل از اینکه ا/ت وارد زندگیم بشه اون میخواست که ازم انتقام بگیره.
جونهو: او ، که اینطور.
*پایان فلش بک*
کوک: میدونی که تنبیهته.
ا/ت: دیگه نمیتونم ، تمومش کن.
کوک: تو چرا منو لو دادی
ا/ت: من...من
کوک: فقط دلیل بیار که چرا منو لو دادی.
ا/ت: یکی به من گفت که تو آدمای بیگناهو میکشی. منم اون روز اومدم اونجا تا ببینم حرفش راسته یا دروغ.
کوک: تو اولش حرفای اونو باور کردی.
ا/ت: معلومه که نه ، اون هی پیام میداد بعد به من گفت اگه باور نمیکنم بهم ثابت میکنه، بعدش به آدرس بهم داد و منم رفتم اونجا.
راوی: کوک از روی ا/ت بلند شد و ا/تو بغل کرد و رفت سمت حموم.
*توی راه*
کوک: تو اول باید از من توضیح میخواستی.
راوی: کوک ا/تو گذاشت توی وان و دلشو ماساژ میداد. وقتی حالش بهتر شد ، لباس ا/تو پوشوند و لباس خودشم پوشید. رفتن روی تخت دراز کشیدن.
کوک: من بهت دروغ نگفتم. هنوزم میگم که من به کسی آسیب نمیزنم.
ا/ت: من با چشای خودم دیدم که اونو داشتی شکنجه میکردی.
کوک: خب اون.......
* فلش بک به چند روز قبل*
جونهو: کوووووووک
کوک: ها چته
جونهو: بلخره پیداش کردم
کوک: کیو؟
جونهو: همونی که به ا/ت پیام میده دیگه
کوک: آها یادم اومد. خب اون کیه. چیکارس ، دلیلش برای اینکه به ا/ت پیام میده چیه.
جونهو: وسطاش نفسم بگیر.
کوک: خب بگو دیگه.
جونهو: خب راستش من گوشیه ا/تو هک کردم و...
کوک: تو چه غلطی کردی.
جونهو: فقط به نیت همین کار ، هکش کردم. آروم باش داداش.
کوک: باشه.
جونهو: داشتم میگفتم. اون یه سری پیام داده بود به ا/ت که من از نوع پیاماش فهمیدم که طرف مَرده.
کوک: تو چقد آخه باهوشی🙂🤌
جونهو: شکست نفسی میفرمایی.
کوک: مزه نپرون ، ادامه بده.
جونهو: خب اون یه مردیه به اسم الکس مورگان. که میخواسته از تو انتقام بگیره. دلیلشو نمیدونم ولی میخواسته که از راه ا/ت به تو صدمه بزنه.
کوک: یعنی میخواسته که به ا/ت صدمه بزنه.
جونهو: نه ، میخواسته یه کاری کنه که ا/ت به تو صدمه بزنه.
کوک: آها که اینطور.
جونهو: حالا طرفو میشناسی.
کوک: آره، اون یه مدت پیش پدرش ازم یه مقدار پول قرض گرفت و نتونست بده، و طی حادثه ای مرد. حالا اون فک میکنه که مرگ پدرش تقصیر منه. حتی قبل از اینکه ا/ت وارد زندگیم بشه اون میخواست که ازم انتقام بگیره.
جونهو: او ، که اینطور.
*پایان فلش بک*
۱۳.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.