کوک: خب میتونیم یه مدت بریم خارج شهر زندگی کنیم.
کوک: خب میتونیم یه مدت بریم خارج شهر زندگی کنیم.
ا/ت: اوکی ، ولی تا چه مدتی.
کوک: تا وقتی که لازم باشه.
۱سال بعد.....
ا/ت: کوک بدار شو
کوک: سلام ، صبح بخیر.
ا/ت: کوک اصنحالم خوب نیست.
کوک: چرا ، من چیکار باید بکنم.
ا/ت: نمیدونم....
راوی: ا/ت وقتی جملش تموم شد با دو رفت سمت دست شویی. وقتی وارد دستشویی شد درو پشت سرش قفل کرد. کوک رفت پشت در وایساد و هی در میزد.
کوک: ا/ت حالت خوبه؟ تروخدا جواب بده. داری نگرانم میکنی.
ا/ت: الان میام.
کوک: چرا درو قفل کردی ، خواهش میکنم درو باز کن.
راوی: ا/ت بلخره بعد یکی دو دقیقه از دستشویی اومد بیرون.
کوک: ا/ت ، حا...حالت خوبه؟ چررا رنگت پریده.
ا/ت: نمیدونم. الان حالم بهتره.
کوک: چیزی خوردی که بهت نساخته؟
ا/ت: نمیدونم ، فک نکنم چیزی خورده باشم.
کوک: بیا بریم پایین صبونه بخوريم، شاید حالت بهتر شد.
ا/ت: اوکی بریم.
راوی: رفتن پایین و باهم دیگه صبحونه خوردن.
بعد صبحونه گوشی کوک زنگ خورد و مجبور شد بره اون ور تا جواب تلفن رو بده وقتی کوک رفت ا/ت شروع گرد یه سری سوال پرسیدن از اجوما.
ا/ت: میگم ، اجوما.
اجوما: بله دخترم
ا/ت: یه چنتا ازت سوال دارم.
اجوما: خب ، بپرس.
ا/ت: از دیروز تا حالا همش حالت تهوع دارم و سرگیجه. به نظرت چی میتونه باشه.
اجوما: واااااااای ، ارباااااب.
ا/ت: اجوما ، اجوما لطفا . اگه چیزیه اول به خودم بگید.
اجوما: نمیدونم آخه مطمئن نیستم دخترم. ولی ممکنه حامله باشی.
ا/ت: وا...واقعا.
اجوما: اوهوم.
ا/ت: خب بزار مطمئن بشیم بعد به کوک بگیم ، چطوره.
اجوما: عالیه.
ا/ت ویو: اجوما بهم یه تست بچه (بیبی چک) داد و منم یواشکی رفتم تو دستشویی و بعد ۱ دقیقه که جواب تست مشخص شد . دیدم بلههه
ای اَم پرگننت. عرررررررررر
۲روز بعد...
ا/ت ویو: دو روز بعد خبر حامله گیمو به کوک دادم و هردو خیلی خوشحال شدیم.
۹ ماه بعد.....
ا/ت: *جیغ*
کوک ویو: تو اتاقم نشسته بودم که یهو صدای ا/ت از تو حال بلند شد. با عجله رفتم تو حال و ا/تو دیدم که داده از درد به خودش میپیچه.
کوک: ا/ت پاشو بریم بیمارستان.
ا/ت: * نفس زنان* نه....نمیشه....ممکنه پلیسا اونجا باشن.
کوک: برام مهم نیست ، جون تو برام مهم تره.
ا/ت: ازت خواهش میکنم ..... کوک
راوی: وقتی ا/ت جملش تموم شد دوباره یه جیغ بلند کشید.
کوک: اجوماااااا
اجوما: پسرم ببرش تو اتاق الان من میام.
ا/ت: اوکی ، ولی تا چه مدتی.
کوک: تا وقتی که لازم باشه.
۱سال بعد.....
ا/ت: کوک بدار شو
کوک: سلام ، صبح بخیر.
ا/ت: کوک اصنحالم خوب نیست.
کوک: چرا ، من چیکار باید بکنم.
ا/ت: نمیدونم....
راوی: ا/ت وقتی جملش تموم شد با دو رفت سمت دست شویی. وقتی وارد دستشویی شد درو پشت سرش قفل کرد. کوک رفت پشت در وایساد و هی در میزد.
کوک: ا/ت حالت خوبه؟ تروخدا جواب بده. داری نگرانم میکنی.
ا/ت: الان میام.
کوک: چرا درو قفل کردی ، خواهش میکنم درو باز کن.
راوی: ا/ت بلخره بعد یکی دو دقیقه از دستشویی اومد بیرون.
کوک: ا/ت ، حا...حالت خوبه؟ چررا رنگت پریده.
ا/ت: نمیدونم. الان حالم بهتره.
کوک: چیزی خوردی که بهت نساخته؟
ا/ت: نمیدونم ، فک نکنم چیزی خورده باشم.
کوک: بیا بریم پایین صبونه بخوريم، شاید حالت بهتر شد.
ا/ت: اوکی بریم.
راوی: رفتن پایین و باهم دیگه صبحونه خوردن.
بعد صبحونه گوشی کوک زنگ خورد و مجبور شد بره اون ور تا جواب تلفن رو بده وقتی کوک رفت ا/ت شروع گرد یه سری سوال پرسیدن از اجوما.
ا/ت: میگم ، اجوما.
اجوما: بله دخترم
ا/ت: یه چنتا ازت سوال دارم.
اجوما: خب ، بپرس.
ا/ت: از دیروز تا حالا همش حالت تهوع دارم و سرگیجه. به نظرت چی میتونه باشه.
اجوما: واااااااای ، ارباااااب.
ا/ت: اجوما ، اجوما لطفا . اگه چیزیه اول به خودم بگید.
اجوما: نمیدونم آخه مطمئن نیستم دخترم. ولی ممکنه حامله باشی.
ا/ت: وا...واقعا.
اجوما: اوهوم.
ا/ت: خب بزار مطمئن بشیم بعد به کوک بگیم ، چطوره.
اجوما: عالیه.
ا/ت ویو: اجوما بهم یه تست بچه (بیبی چک) داد و منم یواشکی رفتم تو دستشویی و بعد ۱ دقیقه که جواب تست مشخص شد . دیدم بلههه
ای اَم پرگننت. عرررررررررر
۲روز بعد...
ا/ت ویو: دو روز بعد خبر حامله گیمو به کوک دادم و هردو خیلی خوشحال شدیم.
۹ ماه بعد.....
ا/ت: *جیغ*
کوک ویو: تو اتاقم نشسته بودم که یهو صدای ا/ت از تو حال بلند شد. با عجله رفتم تو حال و ا/تو دیدم که داده از درد به خودش میپیچه.
کوک: ا/ت پاشو بریم بیمارستان.
ا/ت: * نفس زنان* نه....نمیشه....ممکنه پلیسا اونجا باشن.
کوک: برام مهم نیست ، جون تو برام مهم تره.
ا/ت: ازت خواهش میکنم ..... کوک
راوی: وقتی ا/ت جملش تموم شد دوباره یه جیغ بلند کشید.
کوک: اجوماااااا
اجوما: پسرم ببرش تو اتاق الان من میام.
۵۲.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.