کوک: چرا
کوک: چرا
جیسو: ا.اخه
ته: اخه چی
ویو جیسو
بغض گلومو چنگ میزد.
گفتم: اینطوری وضع بدتر میشه
بلوزم دسته داشت خدارو شکر خب من چند بار
خواستم خ-و-د کشی کنم اگه کسی میدید
چی اوفففف
کوک: جیسو
جیسو : ب..بله
کوک: می تونم برات یه کاری کنم
جیسو : چه کاری
کوک: به جیمین بگم امروز بیای خونه ی من
فردا هم که تعطیله با هم بریم بیرون بگردیم
جیسو: نمیدونم بابام بزاره یا نه
ته: پس من چی
کوک: اوکی تو هم بیا
ته: پس بریم پیش بقیه
کوک: پات چطوره
جیسو : خوبه دیگه درد نمیکنه
رفتن پیش بقیه
جیمین : کجا بودین پسرا
کوک و ته: پیش جیسو
جیمین : عااااها
کوک: جیمین
جیمین: بله
کوک: میخوام جیسو رو امروز با خودم ببرم فردا میخوام ببرمش بیرون
جیمین: اوکی مشکلی نیس خداروشکر شرش کم بشه
جیسو: با شنیدن این کلمه یواش یواش از جمع خارج شدم
رفتم سمت جنگل
تکیه دادم به یه درختی زانو ها مو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن
پرش به چند لحظه قبل
ویو ات
جیسو ...جیسو کجاس
جیمین : مهم نیس بزار گورشو گم کنهه
ات: جیمین ...دخترمون نیست اگه بلایی
سرش بیاد چی
جیمین : براممهم نیس (کمی بلند)
منو اعضا شروع کردم به کشتن
جیهوپ : جیسو....جیسو کجایی (بلند)
ویو جیمین
جیسو برام مهم نبود.......و..ولی اون دخترمه
بعد رفتن همه شروع کردم به گشتن
ویو جیهوپ
صدای گریه میومد انگار جیسو بود
جیهوپ : جیسو دختر تو اینجایی ؟
جیسو : عمو جیهوپ میشه بری خواهش
میکنم الان که من نیستم بابام خوشحاله
نمیخوام با برگشتنم ناراحتش کنم
جیهوپ:میشه با هم حرف بزنیم
جیسو: درباره ی چی
جیهوپ: تو و بابات
جیسو: ا..اوکی
جیهوپ کنار جیسو نشست و شروع کردن به صحبت کردن
جیهوپ: چرا فک میکنی بابات دوستت نداره
جیسو: خب من فک نمیکنم میبینم حس
میکنم از حرفایی که میزنه از رفتاری که نشون میده
جیهوپ: مثلا ؟!
جیسو: فقط بخاطر نمره باهام مهربونه ،
همیشه باید بیست بگیرم ، به الکس و
فلیکس کاری نداشته باشم حتی نمیتونم
بهشون نه بگم یا باهاشون بازی کنم
جیهوپ: من با جیمین حرف میزنم نگران نباش
جیسو: نه نه
جیهوپ: چرا
جیسو: من بین بد و بدتر بد رو انتخاب میکنم
جیهوپ: ولی گزینه دیگه ای هم هست
.
لایک کنید
#brs1army7
جیسو: ا.اخه
ته: اخه چی
ویو جیسو
بغض گلومو چنگ میزد.
گفتم: اینطوری وضع بدتر میشه
بلوزم دسته داشت خدارو شکر خب من چند بار
خواستم خ-و-د کشی کنم اگه کسی میدید
چی اوفففف
کوک: جیسو
جیسو : ب..بله
کوک: می تونم برات یه کاری کنم
جیسو : چه کاری
کوک: به جیمین بگم امروز بیای خونه ی من
فردا هم که تعطیله با هم بریم بیرون بگردیم
جیسو: نمیدونم بابام بزاره یا نه
ته: پس من چی
کوک: اوکی تو هم بیا
ته: پس بریم پیش بقیه
کوک: پات چطوره
جیسو : خوبه دیگه درد نمیکنه
رفتن پیش بقیه
جیمین : کجا بودین پسرا
کوک و ته: پیش جیسو
جیمین : عااااها
کوک: جیمین
جیمین: بله
کوک: میخوام جیسو رو امروز با خودم ببرم فردا میخوام ببرمش بیرون
جیمین: اوکی مشکلی نیس خداروشکر شرش کم بشه
جیسو: با شنیدن این کلمه یواش یواش از جمع خارج شدم
رفتم سمت جنگل
تکیه دادم به یه درختی زانو ها مو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن
پرش به چند لحظه قبل
ویو ات
جیسو ...جیسو کجاس
جیمین : مهم نیس بزار گورشو گم کنهه
ات: جیمین ...دخترمون نیست اگه بلایی
سرش بیاد چی
جیمین : براممهم نیس (کمی بلند)
منو اعضا شروع کردم به کشتن
جیهوپ : جیسو....جیسو کجایی (بلند)
ویو جیمین
جیسو برام مهم نبود.......و..ولی اون دخترمه
بعد رفتن همه شروع کردم به گشتن
ویو جیهوپ
صدای گریه میومد انگار جیسو بود
جیهوپ : جیسو دختر تو اینجایی ؟
جیسو : عمو جیهوپ میشه بری خواهش
میکنم الان که من نیستم بابام خوشحاله
نمیخوام با برگشتنم ناراحتش کنم
جیهوپ:میشه با هم حرف بزنیم
جیسو: درباره ی چی
جیهوپ: تو و بابات
جیسو: ا..اوکی
جیهوپ کنار جیسو نشست و شروع کردن به صحبت کردن
جیهوپ: چرا فک میکنی بابات دوستت نداره
جیسو: خب من فک نمیکنم میبینم حس
میکنم از حرفایی که میزنه از رفتاری که نشون میده
جیهوپ: مثلا ؟!
جیسو: فقط بخاطر نمره باهام مهربونه ،
همیشه باید بیست بگیرم ، به الکس و
فلیکس کاری نداشته باشم حتی نمیتونم
بهشون نه بگم یا باهاشون بازی کنم
جیهوپ: من با جیمین حرف میزنم نگران نباش
جیسو: نه نه
جیهوپ: چرا
جیسو: من بین بد و بدتر بد رو انتخاب میکنم
جیهوپ: ولی گزینه دیگه ای هم هست
.
لایک کنید
#brs1army7
۱۰.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.