عشق رمانتیک من

عشق رمانتیک من
❤😎پارت ۴۸

هینا: بله بفرمایید

ناشناس: خانوم کوچولو حواست باشه اون لحظه ای که برسه پشیمون میشی پس حواست به انتخاباتت باشه. و قطع کرد

رسیده بود و خودشو روی تخت ولو کرده بود

ویو هینا

یعنی چی حواست به انتخاباتت باشه؟ منظورش چی بود یه حس عجیبی گرفتم ته دلم یه دلشوره ای داشتم که دلیلشو نمیدونستم

هینا: بیخیال بگیرم بخوابم دیگه

ساعت ۱۲ شب شده بود که یهو دست یکی رو دور کمرم حس کردم چشمامو باز کردم دیدم جونکوکه بلند شدم و

هینا: جونکوک چی کار میکنی (ترسیده)

جونکوک: بیب میخوام

هینا: چیو؟ بگو الان میرم آشپزخونه درست کنم

اومدم از بغلش رد شم برم که گرفتتم و گفت

کوک: غذای من همینجاست و منو چسبوند به خودش

هینا: ببین تا دو دقیقه دیگه نری بیرون آدم شی برگردی دمپاییمو میکنم تو حلقومت

جونکوک: جون عصبانی میشی خوشگلتر میشی

بردمش تو اتاقش رو تختش خوابوندمش و رفتم یه آب میوه درست کردم براش و بهش دادم که بالاخره خوابید بعدشم رفتم و خوابیدم

صبح ساعت ۹ از خواب بیدار شدم دست و صورتمو شستم و میکاب ساده ای زدم رفتم تو آشپزخونه که دیدم یه خدمتکار جدید اومده بود کمی لباسش باز بود تا منو دید

خدمتکار: سلام خانوم

هینا: سلام خدمتکار جدیدی؟

(دیگه نمینویسم خدمتکار عفریته بیشتر بهش میخوره)

عفریته: بله

هینا: خوبه برو مثل خدمتکارای این خونه لباس بپوش

عفریته: ولی من اینطوری راحت ترم

هینا: عجب

که یهو

جونکوک: راست میگه زندگیم لباست خوب نیست و بعد رفتیم سر میز

صبحونمون تموم شد

هینا: عشقم من میرم به هانیل سر بزنم

جونکوک: باشه عشقم

هینا: تو نمیای؟

کوک: نه تو برو من کار دارم باید به پرونده ها رسیدگی کنم

هینا: اوکی

و رسیدم خونه هانیل برام تعریف کرد چی شده و عاشق تهیونگ شده و منم گفتم رابطه منو کوک هم خوبه

هانیل: بیا بریم فیلم ببینیم

هینا: بریم

هانیل: فیلم ترسناک ببینیم؟😁

هینا: آرهههه

بعداز کلی جیغ زدن و گرخیدن تو خودمون و خندیدن تصمیم گرفتم برم خونه

ویو جونکوک

ساعت ۶ بود تو اتاق کارم مشغول پرونده های شرکت بودم که تق تق

جونکوک: بیا تو (سرد)

در باز شد و دوباره این پیداش شد

عفریته: ...

جونکوک: کارتو بگو

اومد سمتم و آب میوه ای گذاشت رو میز

(عفریته خانوم اسمش آنائه میگم آنا😂)

آنا: زیاد کار انجام می دید خسته میشید اینو براتون آوردم خستگیتون کم شه

ویو جونکوک

قلپی ازش خوردم

کوک: حالا برو اینم ببر

آنا: چشم

یهو اومد سمتم و رو پام نشست خودشو می مالید به دیکم عرق کرده بودم بدنم داغ شده بود پسش میزدم نمی‌رفت

جونکوک: گمشو زنیکه

آنا: اومم نشد ددی آههه چقدر بزرگه دلم

هی بالا پایین میشد

آنا: دلم میخواد امتحانش کنم ددی آهه زودباش
دیدگاه ها (۱)

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۴۹ویو کوک خیلی تحریک شده بودم ولی داد ...

رمانتیک من ❤😎پارت ۴۷که یهو صدای مسیج شنیدم گوشیمو نگاه کردم ...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۴۶ویو هانیل صدای هینا رو شنیدم اومدم ب...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۱۶فلش بک به یکم قبل که هانیل رسیدویو ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط