نمیدانم چه شد!
نمیدانم چه شد!
به خودم ک امدم یک تویی در خود دیدم تویی که حالا اگر نباشی من معنی ندارد...من بی تو! در مغزم نمیگنجد،تویی که سرتاسر وجودم را فراگرفته ای،نمیدانم چطور در وجودم رخنه کرده ای که سال هاست نمیتوانم از وجودم پاکت کنم حتی برای چند دقیقه .
سال هاست که روزها و شب هایم با توست از من بپرس،تا حالا شده یکبار از فکرت خارج شوم ؟ نه ،
تو با یک نگاه امده ای اما من، من با هر روشی نتوانسته ام تو را ببرم از قلبم، عهد ماندن را خوب بسته ای...
تاوان یک نگاه ... یک عاشقی...چیست؟!
خودت بگووو...! #دستنوشته_خودم
به خودم ک امدم یک تویی در خود دیدم تویی که حالا اگر نباشی من معنی ندارد...من بی تو! در مغزم نمیگنجد،تویی که سرتاسر وجودم را فراگرفته ای،نمیدانم چطور در وجودم رخنه کرده ای که سال هاست نمیتوانم از وجودم پاکت کنم حتی برای چند دقیقه .
سال هاست که روزها و شب هایم با توست از من بپرس،تا حالا شده یکبار از فکرت خارج شوم ؟ نه ،
تو با یک نگاه امده ای اما من، من با هر روشی نتوانسته ام تو را ببرم از قلبم، عهد ماندن را خوب بسته ای...
تاوان یک نگاه ... یک عاشقی...چیست؟!
خودت بگووو...! #دستنوشته_خودم
۱.۱k
۰۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.