نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 101
جونگکوک : بايد بهت جایزه اسکار بدن تو چقدر خوب نقش بازی میکنی هان یه جون یا نه طصحیح میکنم هان سه جون
یه جون حالت چهره اش عوض شد و با تعجب بهش نگاه میکرد که جونگکوک ادامه داد
جونگکوک : فکر کردی نمیفهمم که تو عوضی کی هستی به خیال خودت میخواستی منو نابود کنی حالا میبینی که من چطوری نابودت میکنم
یه جون خنده بلندی کرد و روی مبل نشست و پاش روی اون یکی پاش انداخت
سه جون : خوب حالا که میدونی پس لازم نیست نقش یه دستیار وفادار رو بازی کنم تو زندگی خانوادمنابود کردی
کاری کردی شرکتمون ورشکست بشه تو باعث مرگ برادر منی
تو نمیتونی هیچ کاری با من بکنی چون من مثل داداشم نیستم
جونگکوک : چیداری میگی مردک شرکت شما چون کارای غیره قانونی میکرد ورشکست شد برادر بخاطر بزدلیه خودش خودکشی کرد
[ نکته یه جون رو از این به بعد سه جون مینویسم ]
سه جون : هنوزم بزدلی بازم انکار میکنی ولی اشکالی نداره خودم کاری میکنم تقاص همه چی رو پس بدی
اولم با اون دختر شروع میکنیم نظرت چیه؟
جونگکوک به سمتش رفت و يقه پیراهنش رو گرفت و از روی مبل بلندش کرد و با داد عصبانی گفت
جونگکوک : از اون دختر دور باش اگه دستت بهش بخوره خودم میکشمت
سه جون : اگه بخواهی اینجوری رفتار کنی
تضمین نمیکنم که اون دختر سالم بمونه پس بیا مثل آدم توافق کنیم
جونگکوک دستش رو مشت کرد
و دستش رو بالا آورد که با حرف سه جون دستش توی هوا موند
سه جون : اگه آسیبی بهت بزنی اون دختر هم جونش رو از دست میده
جونگکوک : چیداری میگی ا،ت کجاست
سه جون : میخواهی ببینی که عشقت کجاست پس ولم کن
جونگکوک يقه پیراهنش رو ول کرد که باعث شد روی مبل بیافته
جونگکوک با روبه پنجره کرد و از عصبانیت دستش توی موهاش کشید
سه جون گوشیش رو برداشت و با فردی تماس تصویر گرفت
که بلافاصله اون فرد جواب داد
سه جون : الان وقت نمایشه
سه جون پوزخندی زد و روبه جونگکوک کرد
سه جون : میخواهی دوست دخترتو ببینی
گوشی رو سمته جونگکوک گرفته
جونگکوک با دیدن این که فردی اسلحه رو از درو سمته ا،ت گرفت بودن
و اون اصلا من متوجه اون فرد نبود و درحال برداشت دست گل از گل فروشی بود
جونگکوک سریع سمتش رفت و گوشی رو از دست گرفته و با دقت بهش نگاه میکرد ترسه بدی بهش دست داد
ترس از دست دادن عشقش و با چشمای که از عصبانیت قرمز شده بود روبه سه جون کرد
جونگکوک : اگه حتا یه تار مو از سرش کم بشه از به دنیا اومدت پشيمونت میکنم فهميدی
سه جون دوباره پاش روی اون یکی پاش انداخت و دستاشو روی دسته مبل گذاشت و به مبل تکیه داد
سه جون : اگه به توافق برسیم اون دختر هیچ آسیبی
نمیبینه.......ادامه دارد
پارت 101
جونگکوک : بايد بهت جایزه اسکار بدن تو چقدر خوب نقش بازی میکنی هان یه جون یا نه طصحیح میکنم هان سه جون
یه جون حالت چهره اش عوض شد و با تعجب بهش نگاه میکرد که جونگکوک ادامه داد
جونگکوک : فکر کردی نمیفهمم که تو عوضی کی هستی به خیال خودت میخواستی منو نابود کنی حالا میبینی که من چطوری نابودت میکنم
یه جون خنده بلندی کرد و روی مبل نشست و پاش روی اون یکی پاش انداخت
سه جون : خوب حالا که میدونی پس لازم نیست نقش یه دستیار وفادار رو بازی کنم تو زندگی خانوادمنابود کردی
کاری کردی شرکتمون ورشکست بشه تو باعث مرگ برادر منی
تو نمیتونی هیچ کاری با من بکنی چون من مثل داداشم نیستم
جونگکوک : چیداری میگی مردک شرکت شما چون کارای غیره قانونی میکرد ورشکست شد برادر بخاطر بزدلیه خودش خودکشی کرد
[ نکته یه جون رو از این به بعد سه جون مینویسم ]
سه جون : هنوزم بزدلی بازم انکار میکنی ولی اشکالی نداره خودم کاری میکنم تقاص همه چی رو پس بدی
اولم با اون دختر شروع میکنیم نظرت چیه؟
جونگکوک به سمتش رفت و يقه پیراهنش رو گرفت و از روی مبل بلندش کرد و با داد عصبانی گفت
جونگکوک : از اون دختر دور باش اگه دستت بهش بخوره خودم میکشمت
سه جون : اگه بخواهی اینجوری رفتار کنی
تضمین نمیکنم که اون دختر سالم بمونه پس بیا مثل آدم توافق کنیم
جونگکوک دستش رو مشت کرد
و دستش رو بالا آورد که با حرف سه جون دستش توی هوا موند
سه جون : اگه آسیبی بهت بزنی اون دختر هم جونش رو از دست میده
جونگکوک : چیداری میگی ا،ت کجاست
سه جون : میخواهی ببینی که عشقت کجاست پس ولم کن
جونگکوک يقه پیراهنش رو ول کرد که باعث شد روی مبل بیافته
جونگکوک با روبه پنجره کرد و از عصبانیت دستش توی موهاش کشید
سه جون گوشیش رو برداشت و با فردی تماس تصویر گرفت
که بلافاصله اون فرد جواب داد
سه جون : الان وقت نمایشه
سه جون پوزخندی زد و روبه جونگکوک کرد
سه جون : میخواهی دوست دخترتو ببینی
گوشی رو سمته جونگکوک گرفته
جونگکوک با دیدن این که فردی اسلحه رو از درو سمته ا،ت گرفت بودن
و اون اصلا من متوجه اون فرد نبود و درحال برداشت دست گل از گل فروشی بود
جونگکوک سریع سمتش رفت و گوشی رو از دست گرفته و با دقت بهش نگاه میکرد ترسه بدی بهش دست داد
ترس از دست دادن عشقش و با چشمای که از عصبانیت قرمز شده بود روبه سه جون کرد
جونگکوک : اگه حتا یه تار مو از سرش کم بشه از به دنیا اومدت پشيمونت میکنم فهميدی
سه جون دوباره پاش روی اون یکی پاش انداخت و دستاشو روی دسته مبل گذاشت و به مبل تکیه داد
سه جون : اگه به توافق برسیم اون دختر هیچ آسیبی
نمیبینه.......ادامه دارد
- ۱۰.۵k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط