پارت هجده
پارت هجده
کوک ،ا.ت
ا.ت ، هوم
کوک، میگم میشه یکم از جیمین شوگا سوهو و نامجون فاصله بگیری
ا.ت، (نگاه اینکه بنظر خودت چی)نامجون نه
کوک، چرا اتفاقا اون خیلی چون هم بغلت میکنه خیلیم بدنتو لمس میکنه خوشم نمیاد
ا.ت ، کوک آروم باش درسته اون منو همیشه بغل میکنه از همون هشت سال پیش هم همین طور بود
کوک ، چی ینی شما هشت ساله همو میشناسین
ا.ت، اره خوب یجورایی اینکه من الان موفق هستم همینه
کوک، راستی خانوادت چی
ا.ت ، خوب اونا....خب ....چیزه ...من اونا رو نمی تونم ببینم
کوک ، هی برای چی من دوس پسرتم ححق دارم بدونم و اینکه شاید کمکت کردم
ا.ت ، خوب ( و داستان و تعریف میکنه )
کوک، خوب تو دیگه تنها نیستی من هستم ولی هنوز نامجون اون چیکارس
ا.ت ، خوب نامجون و من از همون موقع دبیرستان باهم دوست بودیم و بعد از اون رابطه مون خیلی نزدیک شد درست مثل برادرم و خب او همیشه تو درسا بهم کمک میکرد و وقتی تنها بودم اون کنارم بود اگه اون کمکم نمی کرد من خیلی وقت پیش خودمو خلاص کرده بودم
کوک، ولی آلان من پیشتم نه بخاطر منم که شده نمی ری از پیشم
ا.ت ، قول میدم
کوک لباشو میزاره رو لب ا.ت
ا.ت کوک بسته دیگه من خوابم میاد بریم بخوابیم
کوک ، بریم
ا.ت گوشیشو نگاه میکنه
ا.ت ، وایی نامجون یازده بار جیمین بیستو دوبار شوگا بیس بار زنگ زدن حتمی نگران شدن
کوک، غلط کردن نگران تو بشن
ا.ت، خب اون جوری که تو منو بردی ....
کوک، اون موقع خون به مغزم نرسید
ا.ت ، باشه باشه بابا آروم من الان که پیشتم
که زنگ در زده شد تا خواست کوک بره درو واکنه یکی بلند داد زنگ ا.ت کجایی منو کوک اومدیم بیرون اون کسی نبود جز ...........
کوک ،ا.ت
ا.ت ، هوم
کوک، میگم میشه یکم از جیمین شوگا سوهو و نامجون فاصله بگیری
ا.ت، (نگاه اینکه بنظر خودت چی)نامجون نه
کوک، چرا اتفاقا اون خیلی چون هم بغلت میکنه خیلیم بدنتو لمس میکنه خوشم نمیاد
ا.ت ، کوک آروم باش درسته اون منو همیشه بغل میکنه از همون هشت سال پیش هم همین طور بود
کوک ، چی ینی شما هشت ساله همو میشناسین
ا.ت، اره خوب یجورایی اینکه من الان موفق هستم همینه
کوک، راستی خانوادت چی
ا.ت ، خوب اونا....خب ....چیزه ...من اونا رو نمی تونم ببینم
کوک ، هی برای چی من دوس پسرتم ححق دارم بدونم و اینکه شاید کمکت کردم
ا.ت ، خوب ( و داستان و تعریف میکنه )
کوک، خوب تو دیگه تنها نیستی من هستم ولی هنوز نامجون اون چیکارس
ا.ت ، خوب نامجون و من از همون موقع دبیرستان باهم دوست بودیم و بعد از اون رابطه مون خیلی نزدیک شد درست مثل برادرم و خب او همیشه تو درسا بهم کمک میکرد و وقتی تنها بودم اون کنارم بود اگه اون کمکم نمی کرد من خیلی وقت پیش خودمو خلاص کرده بودم
کوک، ولی آلان من پیشتم نه بخاطر منم که شده نمی ری از پیشم
ا.ت ، قول میدم
کوک لباشو میزاره رو لب ا.ت
ا.ت کوک بسته دیگه من خوابم میاد بریم بخوابیم
کوک ، بریم
ا.ت گوشیشو نگاه میکنه
ا.ت ، وایی نامجون یازده بار جیمین بیستو دوبار شوگا بیس بار زنگ زدن حتمی نگران شدن
کوک، غلط کردن نگران تو بشن
ا.ت، خب اون جوری که تو منو بردی ....
کوک، اون موقع خون به مغزم نرسید
ا.ت ، باشه باشه بابا آروم من الان که پیشتم
که زنگ در زده شد تا خواست کوک بره درو واکنه یکی بلند داد زنگ ا.ت کجایی منو کوک اومدیم بیرون اون کسی نبود جز ...........
۶.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.