برده part
برده ﴾۲۱ . part
دست گذاشت روی دستگیره درب همینکه دست گیره رو به سوی پایین کشید صدای خشن و عصبی فردی پشته سرش باعث ترسیدن و عقب رفتنش شد سریع به پشت اش نگاه کرد هویون عصبی ایستاده بود و گفت : اینجا چه غلطی میکنی کی بهت اجازه داد بیایی اینجا هااا
یه سول که حسابی ترسیده بود بعد مکث طولانی به خودش آمد و سریع گفت : معذرت میخوام قصد بدی نداشتم
هویون عصبی دستی لای موهای کوتاهش کشید و عصبی گفت: راه بیافت برو پایین .. یه سول هنوزم ایستاده بود : یالا دیگه برو...
اما با دادی که هویون زد شرمنده قدم برداشت شاید کاره اشتباهی کرده بود توی عمارت سرک میکشید، هر دو دوباره به طبقه پایین جایی که اتاق هاشون بودن رفتن جونگ کوک و جیمین که هر دو در راه رو ایستاده بودن و مشغول حرف زدن بودن با دیدن آن دو دختر سکوت کردن هویون عصبی روبه جونگ کوک گفت : به این دوستت بگو زیادی فضولی نکنه
بلافاصله وارده اتاقش شد جیمین مات به این عصبی بودنش مونده بودن بلافاصله سریع روبه جونگ کوک گفت: من باهاش حرف میزنم
خیلی سریع وارده اتاق هویون شد با دیدنش که روی تخت دراز کشیده و پتو رو تا نوک بینی اش بالا کشید نفسی برون فرستاد و به سویش رفت
بلافاصله کنارش نشست صورت اون دختر طرفه دیگه بود جیمین اروم موهاشو نوازش کرد هویون که از بچه گی به این کار جیمین عادت داشت پلک هاشو رو هم گذاشت و خواست بیشتر این حس زیبا رو تجربه کنه جیمین زمزمه کرد : خشن کوچولو چرا عصبی شدی
هویون لباشو آویزون کرد و آروم زمزمه کرد : زیادی فضول بود
جیمین بازم نرم موهاشو نوازش کرد و گفت : باشه تا وقتی میخوابی کنارت میمونم ....هویون اوهومی کشید همین کارای این پسر باعث میشد هویون دیوانش بشه....
مثله همیشه یه سول درحال حرف زدن بود با خودش : انقدر بزرگه این عمارت تا آشپزخانه رو پیدا میکردم پام شکست حالا لیوان کجاست
در آشپزخانه بزرگ و سلطنتی مانند به دنبال لیوان میگشت به سوی یکی از کابینت ها رفت اما متاسفانه قدش نمی رسید اوفی کشید
تا اینکه قامت بلند مردی پشته سرش هواسش رو پرت کرد درست حدس زده بود جونگ کوک دقیقاً پشت سرش با فصله خیلی کمی بهش ایستاده بود جونگ کوک با برداشتن لیوان از کابینت قدمی از یه سوب فاصله گرفت یه سول سریع برگشت سمتش خجالت زده سر خم کرد و گفت : خیلی ممنونم و معذرت میخوام نمیخواستم توی عمارت سرک بکشم
دست گذاشت روی دستگیره درب همینکه دست گیره رو به سوی پایین کشید صدای خشن و عصبی فردی پشته سرش باعث ترسیدن و عقب رفتنش شد سریع به پشت اش نگاه کرد هویون عصبی ایستاده بود و گفت : اینجا چه غلطی میکنی کی بهت اجازه داد بیایی اینجا هااا
یه سول که حسابی ترسیده بود بعد مکث طولانی به خودش آمد و سریع گفت : معذرت میخوام قصد بدی نداشتم
هویون عصبی دستی لای موهای کوتاهش کشید و عصبی گفت: راه بیافت برو پایین .. یه سول هنوزم ایستاده بود : یالا دیگه برو...
اما با دادی که هویون زد شرمنده قدم برداشت شاید کاره اشتباهی کرده بود توی عمارت سرک میکشید، هر دو دوباره به طبقه پایین جایی که اتاق هاشون بودن رفتن جونگ کوک و جیمین که هر دو در راه رو ایستاده بودن و مشغول حرف زدن بودن با دیدن آن دو دختر سکوت کردن هویون عصبی روبه جونگ کوک گفت : به این دوستت بگو زیادی فضولی نکنه
بلافاصله وارده اتاقش شد جیمین مات به این عصبی بودنش مونده بودن بلافاصله سریع روبه جونگ کوک گفت: من باهاش حرف میزنم
خیلی سریع وارده اتاق هویون شد با دیدنش که روی تخت دراز کشیده و پتو رو تا نوک بینی اش بالا کشید نفسی برون فرستاد و به سویش رفت
بلافاصله کنارش نشست صورت اون دختر طرفه دیگه بود جیمین اروم موهاشو نوازش کرد هویون که از بچه گی به این کار جیمین عادت داشت پلک هاشو رو هم گذاشت و خواست بیشتر این حس زیبا رو تجربه کنه جیمین زمزمه کرد : خشن کوچولو چرا عصبی شدی
هویون لباشو آویزون کرد و آروم زمزمه کرد : زیادی فضول بود
جیمین بازم نرم موهاشو نوازش کرد و گفت : باشه تا وقتی میخوابی کنارت میمونم ....هویون اوهومی کشید همین کارای این پسر باعث میشد هویون دیوانش بشه....
مثله همیشه یه سول درحال حرف زدن بود با خودش : انقدر بزرگه این عمارت تا آشپزخانه رو پیدا میکردم پام شکست حالا لیوان کجاست
در آشپزخانه بزرگ و سلطنتی مانند به دنبال لیوان میگشت به سوی یکی از کابینت ها رفت اما متاسفانه قدش نمی رسید اوفی کشید
تا اینکه قامت بلند مردی پشته سرش هواسش رو پرت کرد درست حدس زده بود جونگ کوک دقیقاً پشت سرش با فصله خیلی کمی بهش ایستاده بود جونگ کوک با برداشتن لیوان از کابینت قدمی از یه سوب فاصله گرفت یه سول سریع برگشت سمتش خجالت زده سر خم کرد و گفت : خیلی ممنونم و معذرت میخوام نمیخواستم توی عمارت سرک بکشم
- ۲.۷k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط