ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت یازدهم
پدر سوا سوا رو برای همیشه میفرسته المان منم بخاطر نفوذی که داره کاری میکنه بی تی اس دیسبند بشه پس این بازی دو سر باخته من نمیخوام این زحمتمون حروم بشه کوک نمیخوام ارمی ها و برادرامو از دس بدم پس مجبورم خواهش میکنم بفهم و اینجوری با نفرت نگام نکن (اخی دلم برای موچیم کباب شد 🥺)
کوک: خیله خب جیمین اروم باش پسر همچی درست میشه فقط قول بده مراقب سوا باشی اذیتش نکنی
جیمین: بهت قول میدم کوک مثل چشمام ازش مواظبت میکنم 😊
کوک دستی رو شونم گذاشت لبخندی بهم زد که صدای گوشیم بلند شد کوک گفت
کوک: میارمش برات
جیمین: باشه
کوک: چه حلال زادم هست سواس 😂😂
جیمین: 😂😂فکر کنم فهمید داریم باهم حرف میزنیم
جواب دادم
ویو سوا
سوا: الو سلام
جیمین: سلام هانی جانم کاری داشتی؟ سوا: نه فقط خواستم بپرسم کارت کی تموم میشه؟
جیمین: امروز سرم خیلی شلوغه ولی تا ساعت ۲۰ تموم میکنم چطور
سوا: هیچی مامانم گفت بیام خونت وسایلمو بچینم
جیمین: اها ساعت هشت تموم میکنم میام دنبالت
سوا: باشه خسته نباشی مواظب خودت باش عزیزم خداحافظ
جیمین:بای نفسم
بعد از قط کردن جیمین صدای مامان بلند شد سوا مادر بیا میزو بچین برای ناهار
باشه ای گفتم قبل از اینکه برم پایین گوشیم زدم به شارژ ساعتو نگا کردم دیدم ساعت ۱۴ رفتم. پایین میزو چیدم ناهارمو خوردم رفتم یه دو ساعتی خوابیدم بلند شدم دیدم ساعت ۱۶ رفتم یه دوس ده مینی گرفتم بعد اماده شدم تاکسی گرفتم رفته کافه ای که همیشه با جینا میرفتیم
رفتم داخل روی یکی از صندلی های کافه نشستم که بعد ده مین جینا اومد
سوا: سلام اونی
جینا: سلام درد بنال
سوا: یا اونی بعد چند روز اینجوری باهم حرف میزنی ناراحت نباش دیگه بزار برات تعریف کنم بعد اگه قانع نشدی قهر کن باشه
جینا: خیله خب بگو ببینم چی شده
سوا: قبلش بیا یه چیزی سفارش بدیم گارشون صدا زدم که اومد
گارسون: سلام خوش اومدین چی. میل دارین؟
سوا: من یه هات چاکلت و یه کیک شکلاتی
جینا: منم یه قهوه با یه کیک شکلاتی
گارسون: بله چشم
جینا: خب تعریف کن دیگه
سوا: باشه و......
تمام اتفاقا رو براش توضیح دادم
جینا: الاهی اونی برات بمیره دختر چرا زودتر نگفتی
سوا: خیلی درگیر بودم ببخشید
جینا: بزار حساب این پسره رو میرسم
سوا: نه اونی نمیدونم چرا ولی دارم احساس میکنم عاشق جیمین دارم میشم جینا خیلی مهربونه خیلی مواظبمه 😍😍
جینا: دهنتو ببند انگار نه انگار من سینگلم ها 😐🤣🤣
سوا: اوخ ببخشید 😂
تلفنم زنگ خورد که دیدم جیمینه جواب دادم
سوا:الو جانم؟
جیمین: سوا تا یک ساعت دیگه جلو خونتونم
سوا: باش خدافظ
جیمین: خدافظ
سوا: وای جینا ساعت چنده؟
جینا: ۱۹ چطور؟
سوا: وای دیرم شد خدایا میتونی منو. برسونی.....
پارت یازدهم
پدر سوا سوا رو برای همیشه میفرسته المان منم بخاطر نفوذی که داره کاری میکنه بی تی اس دیسبند بشه پس این بازی دو سر باخته من نمیخوام این زحمتمون حروم بشه کوک نمیخوام ارمی ها و برادرامو از دس بدم پس مجبورم خواهش میکنم بفهم و اینجوری با نفرت نگام نکن (اخی دلم برای موچیم کباب شد 🥺)
کوک: خیله خب جیمین اروم باش پسر همچی درست میشه فقط قول بده مراقب سوا باشی اذیتش نکنی
جیمین: بهت قول میدم کوک مثل چشمام ازش مواظبت میکنم 😊
کوک دستی رو شونم گذاشت لبخندی بهم زد که صدای گوشیم بلند شد کوک گفت
کوک: میارمش برات
جیمین: باشه
کوک: چه حلال زادم هست سواس 😂😂
جیمین: 😂😂فکر کنم فهمید داریم باهم حرف میزنیم
جواب دادم
ویو سوا
سوا: الو سلام
جیمین: سلام هانی جانم کاری داشتی؟ سوا: نه فقط خواستم بپرسم کارت کی تموم میشه؟
جیمین: امروز سرم خیلی شلوغه ولی تا ساعت ۲۰ تموم میکنم چطور
سوا: هیچی مامانم گفت بیام خونت وسایلمو بچینم
جیمین: اها ساعت هشت تموم میکنم میام دنبالت
سوا: باشه خسته نباشی مواظب خودت باش عزیزم خداحافظ
جیمین:بای نفسم
بعد از قط کردن جیمین صدای مامان بلند شد سوا مادر بیا میزو بچین برای ناهار
باشه ای گفتم قبل از اینکه برم پایین گوشیم زدم به شارژ ساعتو نگا کردم دیدم ساعت ۱۴ رفتم. پایین میزو چیدم ناهارمو خوردم رفتم یه دو ساعتی خوابیدم بلند شدم دیدم ساعت ۱۶ رفتم یه دوس ده مینی گرفتم بعد اماده شدم تاکسی گرفتم رفته کافه ای که همیشه با جینا میرفتیم
رفتم داخل روی یکی از صندلی های کافه نشستم که بعد ده مین جینا اومد
سوا: سلام اونی
جینا: سلام درد بنال
سوا: یا اونی بعد چند روز اینجوری باهم حرف میزنی ناراحت نباش دیگه بزار برات تعریف کنم بعد اگه قانع نشدی قهر کن باشه
جینا: خیله خب بگو ببینم چی شده
سوا: قبلش بیا یه چیزی سفارش بدیم گارشون صدا زدم که اومد
گارسون: سلام خوش اومدین چی. میل دارین؟
سوا: من یه هات چاکلت و یه کیک شکلاتی
جینا: منم یه قهوه با یه کیک شکلاتی
گارسون: بله چشم
جینا: خب تعریف کن دیگه
سوا: باشه و......
تمام اتفاقا رو براش توضیح دادم
جینا: الاهی اونی برات بمیره دختر چرا زودتر نگفتی
سوا: خیلی درگیر بودم ببخشید
جینا: بزار حساب این پسره رو میرسم
سوا: نه اونی نمیدونم چرا ولی دارم احساس میکنم عاشق جیمین دارم میشم جینا خیلی مهربونه خیلی مواظبمه 😍😍
جینا: دهنتو ببند انگار نه انگار من سینگلم ها 😐🤣🤣
سوا: اوخ ببخشید 😂
تلفنم زنگ خورد که دیدم جیمینه جواب دادم
سوا:الو جانم؟
جیمین: سوا تا یک ساعت دیگه جلو خونتونم
سوا: باش خدافظ
جیمین: خدافظ
سوا: وای جینا ساعت چنده؟
جینا: ۱۹ چطور؟
سوا: وای دیرم شد خدایا میتونی منو. برسونی.....
۱۳.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.