که بورام اومد و بدون این که به ما نگاه کنه رفت نشست

که بورام اومد و بدون این که به ما نگاه کنه رفت نشست
ا.ت:عنتر
کوک:بیا بریم بشینیم(خنده)
رفتیم نشستیم که استاد اومد و شروع کرد به درس دادن
(چند ساعت بعد)
مدرسه تموم شد رفتیم دم در که بورام صدامون کرد
بورام:هی
ا.ت:چته
بورام:مامانم خونه ی شماست گفت با شما بیام
کوک:اوکی سوار شو
بورام:مرسی اوپا راستی اگر خواستی با ی عوضی وحشی تو رابطه نباشی بیا پیش خودم البته تو همیشه مال منی اوپا
ا.ت:تو آدم نمیشی؟
کوک:بسته سوار شین
همه سوای شدیم و به سمت خونه ی ا.ت رفتیم نیم ساعت طول کشید که برسیم اما بالاخره رسیدیم و پیاده شدیم و رفتیم تو
هانول:آه خوش اومدید
همه:سلام
ا.ت:سلام خوش اومدین
هانول:ممنونم
بورام:سلام خاله
م.ا:سلام عزیزم
کوک:سلام
م.ک:بچه ها برید بالا لباستون رو عوض کنید و بیاید ناهار
م.ا:بورام جان به اجوما میگم اتاقت رو نشون بده
بورام:ممنون
رفتیم بالا خواستیم بریم سمت اتاقمون که بورام برای ا.ت زیر پا گرفت ا.ت رو بلند کردم که بورام خندید و رفت تو اتاقش
ا.ت:عوضی
کوک:ولش کن خوشگلم بیا بریم لباسمون رو عوض کنیم
(ویو ا.ت)
رفتیم تو اتاق که کوک...

عزیزان دل گفته باشم من از وانشات های اسمات بدم میاد پس اگر جایی اسمات بود میزارم پای مغز پاک خودتون🙂📿