(part8)
(part8)
کوک خواست کاری بکنه که با مشت زدم تو صورت بورام
بورام:اوپاا اون من رو زد
کوک:خفه شو بورام تو حق نداری روی ا.ت دست بلند کنی این داستانم دیگه تموم شد نبینم دیگه باهم دعوا کنید
ا.ت:نخیر تازه شروع شده
رفت سمت بورام و پرتش کردم رو زمین و تا جایی که میشد زدمش
کوک:ا.ت اروم باش
کوک دستم رو گرفت و از بورام که مثل سگ کتک خورده بود جدا کرد که یهو مدیر اومد
مدیر:اینجا چه خ...
کوک:من معذرت م...
ا.ت:لازم نکرده معذرت بخوای من اصلا پشیمون نیستم راستی آقای مدیر زحمت نکشید خودم میرم دفتر
از کنار مدیر رد شدم و رفتم تو دفتر که مدیر اومد
(ویو کوک)
واقعا موقع ای که ا.ت داشت بورام رو میزد خیلی حال کردم اما از یه طرف هم میترسم ا.ت اخراج شه
(نیم ساعت بعد)
ا.ت از دفتر مدیر اومد بیرون که رفتم سمتش
کوک:چی شد؟
ا.ت:هیچی یکسری چرت و پرت گفت
کوک:خب یعنی چی بخشیدت
ا.ت:آره
کوک:اوف خداروشکر
ا.ت:اما گفت باید بری از بورام معذرتخواهی کنی
کوک:خب بیا بریم فکر کنم تو درمونگاه باشه
ا.ت:کوک حالت خوبه امرا ازش معذرتخواهی کنم
کوک:اما مدیر چی
ا.ت:نگران نباش گفتم خانوادهامون دوستن امروز قرار شد هم دیگرو ببینیم اونم گفت پس بین خودتون حلش کنید
داشتیم حرف میزدیم که زنگ خورد و همه رفتن سر کلاساشون ما هم رفتیم سر کلاس که بورام اومد تو و...
خب بچه ها خودم هم دوست داشتم بیشتر بزارم اما کلی کار دارم نمیدونم بتونم امروز پارت بعد رو بزارم یا نه اما سعی میکنم شب براتون جبران کنم❤🍓
کوک خواست کاری بکنه که با مشت زدم تو صورت بورام
بورام:اوپاا اون من رو زد
کوک:خفه شو بورام تو حق نداری روی ا.ت دست بلند کنی این داستانم دیگه تموم شد نبینم دیگه باهم دعوا کنید
ا.ت:نخیر تازه شروع شده
رفت سمت بورام و پرتش کردم رو زمین و تا جایی که میشد زدمش
کوک:ا.ت اروم باش
کوک دستم رو گرفت و از بورام که مثل سگ کتک خورده بود جدا کرد که یهو مدیر اومد
مدیر:اینجا چه خ...
کوک:من معذرت م...
ا.ت:لازم نکرده معذرت بخوای من اصلا پشیمون نیستم راستی آقای مدیر زحمت نکشید خودم میرم دفتر
از کنار مدیر رد شدم و رفتم تو دفتر که مدیر اومد
(ویو کوک)
واقعا موقع ای که ا.ت داشت بورام رو میزد خیلی حال کردم اما از یه طرف هم میترسم ا.ت اخراج شه
(نیم ساعت بعد)
ا.ت از دفتر مدیر اومد بیرون که رفتم سمتش
کوک:چی شد؟
ا.ت:هیچی یکسری چرت و پرت گفت
کوک:خب یعنی چی بخشیدت
ا.ت:آره
کوک:اوف خداروشکر
ا.ت:اما گفت باید بری از بورام معذرتخواهی کنی
کوک:خب بیا بریم فکر کنم تو درمونگاه باشه
ا.ت:کوک حالت خوبه امرا ازش معذرتخواهی کنم
کوک:اما مدیر چی
ا.ت:نگران نباش گفتم خانوادهامون دوستن امروز قرار شد هم دیگرو ببینیم اونم گفت پس بین خودتون حلش کنید
داشتیم حرف میزدیم که زنگ خورد و همه رفتن سر کلاساشون ما هم رفتیم سر کلاس که بورام اومد تو و...
خب بچه ها خودم هم دوست داشتم بیشتر بزارم اما کلی کار دارم نمیدونم بتونم امروز پارت بعد رو بزارم یا نه اما سعی میکنم شب براتون جبران کنم❤🍓
۶.۸k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.