ات:نه یه دوست دارم همیشه بهم سر میزنه
ات:نه یه دوست دارم همیشه بهم سر میزنه
تهیونگ: اهان همونی که گفتی داره بخاطره کامبک جون میده؟
خنده ریزی کردم
ا.ت: اره خودشه اسمش یانگه
تهیونگ: مثله اینکه ارمی دو اتیشست
ا.ت:اوهوم حتی دوسه بار کنسرتاتون اومده
جیمین: توچی؟
ا.ت:نه راستش سرگرم زندگیه خودمم
تهیونگ: چیکار میکنی؟
ا.ت:شغل خاصی ندارم تفریح میکنم
تهیونگ: اها
نمیدونم ولی حس میکنم دارن ازم باز جویی میکنن
ا.ت:شماها همون یه خونه رو دارین؟
جیمین:نه ما اونجارو با هم گرفتیمو ساختیم هر کدوممون خونه ی خودشو داره
ا.ت:اها
تهیونگ: میتونم دعوتت کنم به خونم
ا.ت:چ.چی؟
تهیونگ: دعوت! میخواستم دعوتت کنم
ا.ت:اها حتما به موقعش میام پیشت*لبخند
راننده:رسیدیم
ا.ت:ها؟اها ممنون
ا.ت:فعلا *لبخند
تهیونگ:ش.شمارت
ات:چی؟
تهیونگ: شمارتو میخواستم حالا ما دیگه باهم دوستیم*لبخند
ا.ت:اها راست میگی باشه
شمارمو بهش دادم
ا.ت:خدافظ
تهیونگ: میبینمت
جیمین: میبینمت
از ماشین پیاده شدمو رفتم خونه
ویو جیمین
تهیونگ: عجب دختریه
جیمین: چ.چه؟
تهیونگ: داداش من دلم لرزید
جیمین:دلت اشتباه لرزیده
تهیونگ: داداش چرا ضده حالی
جیمین: این دختره بهت یه نگاهم نمیدازه بعد بخواد باتو تو رابطه باشه
تهیونگ: چرا من خیلیم کاملم همه دارن برام میمیرن
جیمین: این حد از اعتماد به نفسو از کجا اوردی
تهیونگ: خودت گفتی فنا برامون میمیرن
جیمین:حالا
جیمین:من میرم خونم
تهیونگ :اوکی منم برسون خونم
راه افتادیم
«««««
رسیدم خونم پیاده شدم
جیمین:خدافظ
تهیونگ: خدافظ
تهیونگ: اهان همونی که گفتی داره بخاطره کامبک جون میده؟
خنده ریزی کردم
ا.ت: اره خودشه اسمش یانگه
تهیونگ: مثله اینکه ارمی دو اتیشست
ا.ت:اوهوم حتی دوسه بار کنسرتاتون اومده
جیمین: توچی؟
ا.ت:نه راستش سرگرم زندگیه خودمم
تهیونگ: چیکار میکنی؟
ا.ت:شغل خاصی ندارم تفریح میکنم
تهیونگ: اها
نمیدونم ولی حس میکنم دارن ازم باز جویی میکنن
ا.ت:شماها همون یه خونه رو دارین؟
جیمین:نه ما اونجارو با هم گرفتیمو ساختیم هر کدوممون خونه ی خودشو داره
ا.ت:اها
تهیونگ: میتونم دعوتت کنم به خونم
ا.ت:چ.چی؟
تهیونگ: دعوت! میخواستم دعوتت کنم
ا.ت:اها حتما به موقعش میام پیشت*لبخند
راننده:رسیدیم
ا.ت:ها؟اها ممنون
ا.ت:فعلا *لبخند
تهیونگ:ش.شمارت
ات:چی؟
تهیونگ: شمارتو میخواستم حالا ما دیگه باهم دوستیم*لبخند
ا.ت:اها راست میگی باشه
شمارمو بهش دادم
ا.ت:خدافظ
تهیونگ: میبینمت
جیمین: میبینمت
از ماشین پیاده شدمو رفتم خونه
ویو جیمین
تهیونگ: عجب دختریه
جیمین: چ.چه؟
تهیونگ: داداش من دلم لرزید
جیمین:دلت اشتباه لرزیده
تهیونگ: داداش چرا ضده حالی
جیمین: این دختره بهت یه نگاهم نمیدازه بعد بخواد باتو تو رابطه باشه
تهیونگ: چرا من خیلیم کاملم همه دارن برام میمیرن
جیمین: این حد از اعتماد به نفسو از کجا اوردی
تهیونگ: خودت گفتی فنا برامون میمیرن
جیمین:حالا
جیمین:من میرم خونم
تهیونگ :اوکی منم برسون خونم
راه افتادیم
«««««
رسیدم خونم پیاده شدم
جیمین:خدافظ
تهیونگ: خدافظ
۴.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.