رسیدیم به شرکت
رسیدیم به شرکت
(قضیه رو براش توضیح داده)
یانگ:که اینطور دیدیشون
ا.ت:اوهوم
یانگ:نمیدونستم جیمین انقدر خشن باشه
ا.ت:تو فکرشو بکن فکر کرد من ساسنگ فنم
یانگ:خب اونجورم دله خوشی از ساسنگ فنا ندارن به نظرم اینکه فکر کردن ساسنگ فنی یکم حق باشه
ا.ت:میخواد بزارتم تو بلک لیست
بانگ:بلک لیست؟اینجوری دیگه هیجایی راهِت نمیدن نه کنسرت نه فروشگاهایی که عروسکاشونو میفروشن نه هر جای دیگه که مربوط به bts باشه
ا.ت:اولا که داداشم اینکارو نمیکنه دوما من که مثله تو کشته مردشون نیستم
یانگ:بلاخره
یانگ:رسیدیم پیاده نمیشی
ا.ت:اها
پیاده شدم
ا.ت:مرسی میبینمت
یانگ:میبینمت
ویو جیمین
مینگ یو: سلام خوش اومدی جیمین چه خبرا تعجب کردم اینجا دیدمت
جیمین: (قضیه دیشبو تعریف میکنه)
مینگ یو:ازش عکس گرفتی؟
جیمین:بله ولی فنه اعدعا میکرد که...
ا.ت:داداشی*با ذوق
مینگ یو: ا.ت! اینجا چیکار میکنی؟*با خوشحالی
ا.ت:اومدم ببینمت
چ.چی؟اون دختر واقعا خواهر مینگ یوعه؟
همو بغل کردن
ا.ت: ت.تو؟
ا.ت:اینجا چیکار میکنی؟
مینگ یو:جیمینه ا.ت مودب باش
ا.ت:عمرا داداش نمیدونی بهم چه تهمتی زده
تهیونگ: بهت گفتم داداش
مینگ یو:هم دیدین؟
ا.ت:این مرتیکه دیشب بهم تهمت زد گفت من ساسنگ فنمو تهدیدم کرد که اسممو میزاره تو بلک لیست انقدر بهش گفتم که من خواهر مینگ یوعم حتی یه درصدم قبول نکرد
مینگ یو:د.دیشب تو رفتی خونشون
ا.ت:چی گفتی بهش هان؟گفنی عمدا اومدم خونتون من از کجا ادرس خونتونو دارم هاااا*عصبی
جیمین: چ.چطور ممکنه
مینگ یو: واقعا اینطوره جیمین؟
جیمین:هیونگ من همچین قصدی نداشتم
ا.ت:بیخیال داداش من ننیخوام دعوا راه بندازم
ا.ت:حالت چطوره؟دلم برات تنگ شده بود
مینگ یو:خوبم ابجی
ویو ا.ت
نمیخواستم بخاطره یه اشتباه توبیخ بشن واسه همین ازشون گذشتم
داشمو بغل کردم انقدر دلم براش تنگ شده بود که هر لحظه تو بغلاش ارامش پیدا میکردم
ا.ت: مینگ یو چقدر لاغر شدی
از بغلش در اومدم
ا.ت:غذا نمیخوری؟
مینگ یو:سرم یکم شلوغه
مینگ یو:نظرتون چیه یه قهوه باهم بزنیم تو کافه شرکت و گذشته رو هم فراموش کنیم؟
تهیونگ:من هستم
مینگ یو:جیمین تو چی؟
جیمین:منم هستم*بی حال
ا.ت:منم که همیشه هستم*لبخند
««««««
تو کافه نشسته بودیمو قهوه میخواردیم
ا.ت:چطوره دیشبو فراموش کنیم؟
تهیونگ: اره به نظرم شروع خوبی نبود برای دوستی
ا.ت:اوهوم
جیمین:خب راستش بخاطره دیشب متاسفم
تهیونگ: چه عجب
ا.ت:فقط بیخیال از اول شروع کنیم
ا.ت:من هیانگ ا.ت هستم خواهر مینگ یو
تهیونگ: کیم تهیونگ*لبخند دندون نما
جیمین:پارک جیمین*لبخند
ا.ت:خوش بختم
مینگ یو:منم رییس همتون مسنگ یوعم
ا.ت:خوشبختم رئیس بزرگ
جیمین:شنیدم همسنه جین هیونگی؟
مینگ یو:یک سال کوچیک تر
تهیونگ: واقعا پس...
(قضیه رو براش توضیح داده)
یانگ:که اینطور دیدیشون
ا.ت:اوهوم
یانگ:نمیدونستم جیمین انقدر خشن باشه
ا.ت:تو فکرشو بکن فکر کرد من ساسنگ فنم
یانگ:خب اونجورم دله خوشی از ساسنگ فنا ندارن به نظرم اینکه فکر کردن ساسنگ فنی یکم حق باشه
ا.ت:میخواد بزارتم تو بلک لیست
بانگ:بلک لیست؟اینجوری دیگه هیجایی راهِت نمیدن نه کنسرت نه فروشگاهایی که عروسکاشونو میفروشن نه هر جای دیگه که مربوط به bts باشه
ا.ت:اولا که داداشم اینکارو نمیکنه دوما من که مثله تو کشته مردشون نیستم
یانگ:بلاخره
یانگ:رسیدیم پیاده نمیشی
ا.ت:اها
پیاده شدم
ا.ت:مرسی میبینمت
یانگ:میبینمت
ویو جیمین
مینگ یو: سلام خوش اومدی جیمین چه خبرا تعجب کردم اینجا دیدمت
جیمین: (قضیه دیشبو تعریف میکنه)
مینگ یو:ازش عکس گرفتی؟
جیمین:بله ولی فنه اعدعا میکرد که...
ا.ت:داداشی*با ذوق
مینگ یو: ا.ت! اینجا چیکار میکنی؟*با خوشحالی
ا.ت:اومدم ببینمت
چ.چی؟اون دختر واقعا خواهر مینگ یوعه؟
همو بغل کردن
ا.ت: ت.تو؟
ا.ت:اینجا چیکار میکنی؟
مینگ یو:جیمینه ا.ت مودب باش
ا.ت:عمرا داداش نمیدونی بهم چه تهمتی زده
تهیونگ: بهت گفتم داداش
مینگ یو:هم دیدین؟
ا.ت:این مرتیکه دیشب بهم تهمت زد گفت من ساسنگ فنمو تهدیدم کرد که اسممو میزاره تو بلک لیست انقدر بهش گفتم که من خواهر مینگ یوعم حتی یه درصدم قبول نکرد
مینگ یو:د.دیشب تو رفتی خونشون
ا.ت:چی گفتی بهش هان؟گفنی عمدا اومدم خونتون من از کجا ادرس خونتونو دارم هاااا*عصبی
جیمین: چ.چطور ممکنه
مینگ یو: واقعا اینطوره جیمین؟
جیمین:هیونگ من همچین قصدی نداشتم
ا.ت:بیخیال داداش من ننیخوام دعوا راه بندازم
ا.ت:حالت چطوره؟دلم برات تنگ شده بود
مینگ یو:خوبم ابجی
ویو ا.ت
نمیخواستم بخاطره یه اشتباه توبیخ بشن واسه همین ازشون گذشتم
داشمو بغل کردم انقدر دلم براش تنگ شده بود که هر لحظه تو بغلاش ارامش پیدا میکردم
ا.ت: مینگ یو چقدر لاغر شدی
از بغلش در اومدم
ا.ت:غذا نمیخوری؟
مینگ یو:سرم یکم شلوغه
مینگ یو:نظرتون چیه یه قهوه باهم بزنیم تو کافه شرکت و گذشته رو هم فراموش کنیم؟
تهیونگ:من هستم
مینگ یو:جیمین تو چی؟
جیمین:منم هستم*بی حال
ا.ت:منم که همیشه هستم*لبخند
««««««
تو کافه نشسته بودیمو قهوه میخواردیم
ا.ت:چطوره دیشبو فراموش کنیم؟
تهیونگ: اره به نظرم شروع خوبی نبود برای دوستی
ا.ت:اوهوم
جیمین:خب راستش بخاطره دیشب متاسفم
تهیونگ: چه عجب
ا.ت:فقط بیخیال از اول شروع کنیم
ا.ت:من هیانگ ا.ت هستم خواهر مینگ یو
تهیونگ: کیم تهیونگ*لبخند دندون نما
جیمین:پارک جیمین*لبخند
ا.ت:خوش بختم
مینگ یو:منم رییس همتون مسنگ یوعم
ا.ت:خوشبختم رئیس بزرگ
جیمین:شنیدم همسنه جین هیونگی؟
مینگ یو:یک سال کوچیک تر
تهیونگ: واقعا پس...
۴.۵k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.