فیک JIMIN پارت آخر🤞
جیمین: چییییییییی
ته: تو که باهاش بودی...چرا گذاشتی ویسکی بخوره...چرا به ما نگفتیییی
همه اومدن تو اتاق جیمین..
جین:یااااا
کوک: واقعااا؟ ودف
نامجون:مسلماً باید به ما میگفتی..
شوگا: خب مگ چی شده..؟
جیهوپ: یااااا شوگا...دختر...پسر...ویسکی...کلوپ...بیشتر بگم یا فهمیدی؟؟
شوگا: ن لازم نی..فهمیدم...خوبم فهمیدم
جیمین: اصلا اونجوری که فکر میکنین نیست
ته: چرا دروغ میگیییی...مگه به جز تو کسی با ا.ت بود...اون الان حالش بدهههه
جیمین یه لحظه هم صبر نکرد و سریع رفت بیرون...
ته: الو...آهان...باشه حتما
نامجون: چی شده؟
ته: پی دی نیمه...میگه بریم جلسه شروع شده...
جیهوپ: اممم...پس جیمین چی..
ته: ولش کن...خودش میاد..
...
جیمین داشت با تمام سرعت به سمت بیمارستان حرکت میکرد..وقتی رسید ی راست رفت سمت پذیرش و شماره اتاق اوت رو پرسید...
پرستار: اتاق ۲۰۲ هستن
جیمین: باشه...
و با دو به سمت اتاق رفت...وقتی رسید از پشت در ی نگاه کوچیک بهت انداخت...بیدار بودی..آروم وارد شد..
جیمین:اممم..س...سلام...
تا چشمت به جیمین خورد یاد اعترافش افتادی و قرمز شدی...
جیمین: امم..اتفا..قی افتاده..
ا.ت: خبب..نه..اصلا
جیمین: متاسفم...
و تمام ماجراش با ته رو برات تعریف کرد...
ا.ت: من اصلا ازت ناراحت نیستم..
جیمین: واقعا ممنون..ببخشید...راستی..درمورد حرفی که بهت زدم...میشه باهم صحبت کنیم..
ا.ت: اوممم...باشه
...
داشتید باهم تو باغ بیمارستان قدم میزدید...تو بخاطر شکمت روی ویلچر بودی و جیمین داشت هولت میداد...
جیمین: من بهت ابراز علاقه کردم...ولی...ولی روم نمیشه..دوباره بگم..
ا.ت: من این مدت داشتم فکر میکردم به اینکه دوستت دارم یانه..
جیمین: به نتیجه ای رسیدی؟
ا.ت: خب...فک کنم...م..منم..دوستت دارم...
تا اینو گفتی جیمین سریع اومد روبه روت و روی زانو خاش نشست...
جیمین: تا آخر عمرم...دوستت دارم...
ولباشو گذاشت رو لبات...یکم استرس گرفتی چون این اولین بوست بود...بعد یکم توهم همراهیش کردی..آروم ازت فاصله گرفت و پیشونتو بوسید...
لبخندی زدی و رفتین داخل...
بعد اون تو دوهفته موندی و باهم رفتین خونه...جیمین به همه گفت و همه برای این موضوع خوشحال شدن..و جیمین کسی بود که تورو خوشبخت کرد. ❤️THE END❤️
سلوم.
خوبین.؟
بخاطر اینکه باید برای بقیه اعضا فیک بنویسم ... این شد پارت آخر...امید وارم دوست داشته باشین...هرچی دوست داشت کامنت کنه...تا منم خستگیم در بره...بای بای
#پر_پل_یو💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تکست_خاص #love
ته: تو که باهاش بودی...چرا گذاشتی ویسکی بخوره...چرا به ما نگفتیییی
همه اومدن تو اتاق جیمین..
جین:یااااا
کوک: واقعااا؟ ودف
نامجون:مسلماً باید به ما میگفتی..
شوگا: خب مگ چی شده..؟
جیهوپ: یااااا شوگا...دختر...پسر...ویسکی...کلوپ...بیشتر بگم یا فهمیدی؟؟
شوگا: ن لازم نی..فهمیدم...خوبم فهمیدم
جیمین: اصلا اونجوری که فکر میکنین نیست
ته: چرا دروغ میگیییی...مگه به جز تو کسی با ا.ت بود...اون الان حالش بدهههه
جیمین یه لحظه هم صبر نکرد و سریع رفت بیرون...
ته: الو...آهان...باشه حتما
نامجون: چی شده؟
ته: پی دی نیمه...میگه بریم جلسه شروع شده...
جیهوپ: اممم...پس جیمین چی..
ته: ولش کن...خودش میاد..
...
جیمین داشت با تمام سرعت به سمت بیمارستان حرکت میکرد..وقتی رسید ی راست رفت سمت پذیرش و شماره اتاق اوت رو پرسید...
پرستار: اتاق ۲۰۲ هستن
جیمین: باشه...
و با دو به سمت اتاق رفت...وقتی رسید از پشت در ی نگاه کوچیک بهت انداخت...بیدار بودی..آروم وارد شد..
جیمین:اممم..س...سلام...
تا چشمت به جیمین خورد یاد اعترافش افتادی و قرمز شدی...
جیمین: امم..اتفا..قی افتاده..
ا.ت: خبب..نه..اصلا
جیمین: متاسفم...
و تمام ماجراش با ته رو برات تعریف کرد...
ا.ت: من اصلا ازت ناراحت نیستم..
جیمین: واقعا ممنون..ببخشید...راستی..درمورد حرفی که بهت زدم...میشه باهم صحبت کنیم..
ا.ت: اوممم...باشه
...
داشتید باهم تو باغ بیمارستان قدم میزدید...تو بخاطر شکمت روی ویلچر بودی و جیمین داشت هولت میداد...
جیمین: من بهت ابراز علاقه کردم...ولی...ولی روم نمیشه..دوباره بگم..
ا.ت: من این مدت داشتم فکر میکردم به اینکه دوستت دارم یانه..
جیمین: به نتیجه ای رسیدی؟
ا.ت: خب...فک کنم...م..منم..دوستت دارم...
تا اینو گفتی جیمین سریع اومد روبه روت و روی زانو خاش نشست...
جیمین: تا آخر عمرم...دوستت دارم...
ولباشو گذاشت رو لبات...یکم استرس گرفتی چون این اولین بوست بود...بعد یکم توهم همراهیش کردی..آروم ازت فاصله گرفت و پیشونتو بوسید...
لبخندی زدی و رفتین داخل...
بعد اون تو دوهفته موندی و باهم رفتین خونه...جیمین به همه گفت و همه برای این موضوع خوشحال شدن..و جیمین کسی بود که تورو خوشبخت کرد. ❤️THE END❤️
سلوم.
خوبین.؟
بخاطر اینکه باید برای بقیه اعضا فیک بنویسم ... این شد پارت آخر...امید وارم دوست داشته باشین...هرچی دوست داشت کامنت کنه...تا منم خستگیم در بره...بای بای
#پر_پل_یو💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #تکست_خاص #love
۳۷.۸k
۲۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.