دستانت

دستانت
دو پیچک ظریفند
که عاشقانه وار
بر تنهٔ قامتم می‌پیچند
و ناپدیدم می‌کنند
حالا دیگر
از من چیزی نمانده است
تنها تویی که پیدایی ...
دیدگاه ها (۱)

غصه‌هایم به باد خواهد رفت زیر لب، بی‌صدا که میخندی خنده هایت...

بخندعزیزجان!آنقدرجانانه که دل دنیاشادشود!این نهایت مهربانی ت...

با تو بودن،با تو موندن، با تو رفتن آرزومه!هر جا باشی، هر جا ...

#خوراکی_خوشمزه 😋

تو که نیستی عقربه‌های ساعت دو سوزن کندند که بیهوشی تزریق می ...

توی شناخت آدم‌ها کمی خطا دارم ولی به جرات می‌توانم بگویم تجر...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط