true love part 17
= خب منو آقای کیم چند ساله دوستیم و یچه هامون هم دوستن و داخل یه اکیپن . برای روابط بهتره قرارداد ها و فرار از شایعه اا ما تصمیم گرفتیم یونا با تهیونگ ازدواج کنه !!!( خدا بده از این شانسا😐)
تهیونگ و یونا مثل دوتا انسان که بهشون برق ۲۰۰ ولتی وصل کرده باشن از جاشون پریدند و محکم و همزمان دادزدند :
_+ : چیییییییییی؟!!!!
= بچه ها میخواستیم راجبش باهاتون صحبت کنیم ولی خب باور کنین این به صلاحتتونه
+ پدر میفهمی چی میگی!؟
^ عروس گلم...
_ پدر اون عروس شما نیست..
+ توهم داماد ما نیستی
= بسه بچه ها میدونم دوست ندارید ولی بهتره
× پدر معلوم هست چی میگی؟!میخوای یونا و تهیونگ که مثل آتیش و یخ ، سگ و گربه ، کلا مخالف همن و از هم متنفرن رو باهم مزدوج کنی بدون اینکه بخوان؟!
^ پسرم این به صلاح خودشون
+ من نمیخوام صلاحم دست شما باشه( بغض و داد)
_ پدر ما از هم متنفریم چجو..
* پسرم ! یونا دخترم ما هم درک میکنیم اما خب این به نفع همس . شما میتونین عاشق هم شید. مطمئن باشین تصمیم اشتباهی نیست .
+ پدر این بود دوست داشتنت؟! من میخواستم عاشق شم . زندگی کنم . اما....
و با گریه به سمت اتاقش رفت
_ مامان بابا واقعا بدون هماهنگی با من برام برنامه ازدواج جیدین؟ اون با کی کسی که ازش متنفرمممم؟!
^ پسرم تو متوجه نیستی. اینجوری خیلی از شایعات علیه تو میخوایه . و شما باهم محکم میشید و ما میتونبم بریم برای عملکرد کارخونه و قرارداد...
_ زندگی ما دوتا وسیله بازیه؟!
و فورا از اونجا رفت
*********
۳ روز بعد...
سوهو
از اون شب من و پدر هرکاری میکنیم یونا در اتاقش رو باز نمیکنه ، پس زنگ زدم به تنها حلال مشکل. هانا
÷ سلام کجاس؟
× کجا میخواسی باشه؟ فقط ناهارو شام میخوره کم ...
یونا
هانا هق من نمیخوام با اون هق پررو مغرور لوس هق دختر باز ازدواج کنم. اون معلومه با لیسو...
÷ شششش دختر آروم یاش ! شاید عاشق هم شدید کسی چه میدونه؟!
همونطور که درحال حرف زدن بودیم هانا چیزایی میگفت که بهتر میشدم.که سوهو وارد شد
× ما در میزنیم جواب نمیدیم بعد...
÷ ) خنده) من برم اب بخورم میام
+ سوهو اوپا
× خیلی سعی کردم منصرفش کنم ولی نشد...
+ خب راستش
بچه ها واقعا چشام داره بسته میشه 🥱
تهیونگ و یونا مثل دوتا انسان که بهشون برق ۲۰۰ ولتی وصل کرده باشن از جاشون پریدند و محکم و همزمان دادزدند :
_+ : چیییییییییی؟!!!!
= بچه ها میخواستیم راجبش باهاتون صحبت کنیم ولی خب باور کنین این به صلاحتتونه
+ پدر میفهمی چی میگی!؟
^ عروس گلم...
_ پدر اون عروس شما نیست..
+ توهم داماد ما نیستی
= بسه بچه ها میدونم دوست ندارید ولی بهتره
× پدر معلوم هست چی میگی؟!میخوای یونا و تهیونگ که مثل آتیش و یخ ، سگ و گربه ، کلا مخالف همن و از هم متنفرن رو باهم مزدوج کنی بدون اینکه بخوان؟!
^ پسرم این به صلاح خودشون
+ من نمیخوام صلاحم دست شما باشه( بغض و داد)
_ پدر ما از هم متنفریم چجو..
* پسرم ! یونا دخترم ما هم درک میکنیم اما خب این به نفع همس . شما میتونین عاشق هم شید. مطمئن باشین تصمیم اشتباهی نیست .
+ پدر این بود دوست داشتنت؟! من میخواستم عاشق شم . زندگی کنم . اما....
و با گریه به سمت اتاقش رفت
_ مامان بابا واقعا بدون هماهنگی با من برام برنامه ازدواج جیدین؟ اون با کی کسی که ازش متنفرمممم؟!
^ پسرم تو متوجه نیستی. اینجوری خیلی از شایعات علیه تو میخوایه . و شما باهم محکم میشید و ما میتونبم بریم برای عملکرد کارخونه و قرارداد...
_ زندگی ما دوتا وسیله بازیه؟!
و فورا از اونجا رفت
*********
۳ روز بعد...
سوهو
از اون شب من و پدر هرکاری میکنیم یونا در اتاقش رو باز نمیکنه ، پس زنگ زدم به تنها حلال مشکل. هانا
÷ سلام کجاس؟
× کجا میخواسی باشه؟ فقط ناهارو شام میخوره کم ...
یونا
هانا هق من نمیخوام با اون هق پررو مغرور لوس هق دختر باز ازدواج کنم. اون معلومه با لیسو...
÷ شششش دختر آروم یاش ! شاید عاشق هم شدید کسی چه میدونه؟!
همونطور که درحال حرف زدن بودیم هانا چیزایی میگفت که بهتر میشدم.که سوهو وارد شد
× ما در میزنیم جواب نمیدیم بعد...
÷ ) خنده) من برم اب بخورم میام
+ سوهو اوپا
× خیلی سعی کردم منصرفش کنم ولی نشد...
+ خب راستش
بچه ها واقعا چشام داره بسته میشه 🥱
۳۲.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.