ش عشق به توان چند؟
part 11
گلوریا: میخواد برگرده پیش نامردی که عذابش داد
ات چشم قره رفت
لینو: ات.. بیا بشین سر جات..
ات: برو بابا
گلوریا: ببین.. دیگهمن باهات کاری ندارم
ات: نداشته باش
سریع کافه رو ترک کرو
لینو رو به گلوریا: هف.. هیونجین چی؟
گلوریا: میگم مامانش مریض شدا
لینو: اوک
۱ ساعت بعد
کافه ات و تهیونگ
تهیونگ: چرا قهوه تو نمیخوری پرنسس؟ میدونم خیلی دوست داشتی.
ات: میل ندارم...
تهیونگ: از دستم ناراحتی؟
ات: نباشم؟
تهیونگ:میدونم.. ببخشید خیلی اذیت شدی
ات:.. خب.. راستش خیلی خوشحالم
تهیونگ: چرا؟ چون کات کردی،
ات: نه.
تهیونگ: پس چی؟
ات: چون دعوتم کردی دوباره
تهیونگ:خب.. متوجه شدم چه پرنسسی رو از دست دادم( خنده)
ات: آروم خندید
تهطونگ دست ات رو گرفت
تهیونگ: ببخشید
ات:...
تهیونگ: پرنسسم؟!
ات: چرا رفتی...
تهیونگ: مجبور بودم.
ات: مجبور؟
تهیونگ: اون موقع.... میلی به رابطه نداشتم
ات:پس الان دوباره وارد رابطه بشیم باز چند وقت دیگه میلی نداری.
تهیونگ: نهپرنسسم...
ات: آره..
تهیونگ: بیخیال ... بیا مثل قدیما باشیم
ات: .. هوف... خیل خب..
تهیونگ: بریم؟
ات:کجا؟
تهیونگ: ماشین.. دور دور
ات: بریم دیوونه( خنده)
تهیونگ خندید و دست ات روگرفت و سمت ماشین
تهیونگ آهنگعاشقانه گذاشت
تهیونگ: ات.. ات آهنگمون..
ات و تهیونگ شروع کردن به خوندن
تو وسط خوندن.. ات یاد خاطرات شون افتاد.. بغض کرد
نمیدونست چرا ولی..
ولی یه حسی بهش میگفت دیگه دلش نمیخواد رابطه داشته باشه...
روز و شب آرزو میکرد این اتفاق بیفته.. ولی الان.. انگار برای تهیونگهیچه..
شرایط پارت بعد
۴۰لایک
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.