هم اتاقی عاشق
هم اتاقی عاشق
پارت ۲
داستان از زبان ا/ت: بعد ازینکه با اعضا شاممون رو خوردیم و حالا وقت خواب بود فقط مشکل اینجا بود که من اتاق بهاندازه ی اونا نداشتم
ا/ت: بچه ها چون اتاق به اندازه ی شما نیست باید بعضیاتون هم اتاقی بشید هم اتاقی هاتون رو از الان انتخاب کنید
نامجون: من و جین باهم هستیم
جیهوپ: من و جیمین هم باهم هستیم
تهیونگ: من و جونگ کوک هم باهم هستیم
ا/ت: پس...من و یونگی هم باهم هستیم، تو موافقی یونگی
یونگی: آره
اعضا رفتن توی اتاق خوابیدن من و یونگی هم رفتیم اتاقم تختش یک نفره بود برای همین جامون تنگ بود و اذیت بودیم اما برای من که خوابالو بودم مهم نبود و گرفتم راحت خوابیدم
ادامه ی داستان از زبان یونگی: خوابم میومد اما چون من و ا/ت به هم خیلی نزدیک بودیم معظب بودم برا همین خیلی طول کشید تا خوابم ببره اما بالاخره خوابم برد
ادامه ی داستان از زبان ا/ت: از خواب بیدار شدم و دیدم که توی بغل شوگا هستم😨 یعنی دیشب منو بغل کرده خوابیده؟
ا/ت: یونگی یونگی بلند شو
یونگی: چیه باز چیشده
ا/ت: بلند شو ببینم من چرا توی بغل توام
یونگی: چی؟؟؟ یعنی...دیشب...من تورو بغل کردم؟
یونگی بلند شد و سریع دستاش رو که دور من حلقه کرده بود برداشت
یونگی: ا/ت به خدا...من نمیدونستم از قصد نبود چون من عادت دارم شبا بالشت بغل کنم موقع خواب شاید فکر کردم که تو بالشت هستی
ا/ت: باشه، اشکال نداره
یونگی: ممنون که میبخشی
ا/ت: خواهش میکنم حالا بلند شو میخوام برم صبحانه درست بکنم
یونگی: باشه
یونگی بلند شد و منم رفتم شروع کردم به صبحانه درست کردن همش فکرم درگیر بود که چرا یونگی بغلم کرد؟ واقعا به خاطر اینکه عادت داشته؟ یا از قصد بوده؟ با کلی فکر و خیال صبحانه رو آماده کردم و رفتم اعضا رو بیدار کنم
ویو یونگی: وای...خاک تو سر منه احمق(خدا نکنه پیشی😊) آخه من چرا به خاطر یک عادت مزخرف بغلش کردم؟ آبروم جلوش رفت حالا اصلا روم نمیشه تو چشاش نگاه کنم رفتم از اتاق بیرون دیدم همه نشستن میخوان صبحانه درست کنن منم نشستم کنارشون و صبحانه خوردم صبحانه تموم شد بعد از صبحانه همه رفتن یه گوشه مشغول یکاری شدن من چون بیکار بودم کلی فکر خیال توی سرم بود اینکه چرا بغلش کردم؟ الان منو بخشیده؟ یا فقط برای اینکه من ناراحت نشم گفته؟
پارت ۲
داستان از زبان ا/ت: بعد ازینکه با اعضا شاممون رو خوردیم و حالا وقت خواب بود فقط مشکل اینجا بود که من اتاق بهاندازه ی اونا نداشتم
ا/ت: بچه ها چون اتاق به اندازه ی شما نیست باید بعضیاتون هم اتاقی بشید هم اتاقی هاتون رو از الان انتخاب کنید
نامجون: من و جین باهم هستیم
جیهوپ: من و جیمین هم باهم هستیم
تهیونگ: من و جونگ کوک هم باهم هستیم
ا/ت: پس...من و یونگی هم باهم هستیم، تو موافقی یونگی
یونگی: آره
اعضا رفتن توی اتاق خوابیدن من و یونگی هم رفتیم اتاقم تختش یک نفره بود برای همین جامون تنگ بود و اذیت بودیم اما برای من که خوابالو بودم مهم نبود و گرفتم راحت خوابیدم
ادامه ی داستان از زبان یونگی: خوابم میومد اما چون من و ا/ت به هم خیلی نزدیک بودیم معظب بودم برا همین خیلی طول کشید تا خوابم ببره اما بالاخره خوابم برد
ادامه ی داستان از زبان ا/ت: از خواب بیدار شدم و دیدم که توی بغل شوگا هستم😨 یعنی دیشب منو بغل کرده خوابیده؟
ا/ت: یونگی یونگی بلند شو
یونگی: چیه باز چیشده
ا/ت: بلند شو ببینم من چرا توی بغل توام
یونگی: چی؟؟؟ یعنی...دیشب...من تورو بغل کردم؟
یونگی بلند شد و سریع دستاش رو که دور من حلقه کرده بود برداشت
یونگی: ا/ت به خدا...من نمیدونستم از قصد نبود چون من عادت دارم شبا بالشت بغل کنم موقع خواب شاید فکر کردم که تو بالشت هستی
ا/ت: باشه، اشکال نداره
یونگی: ممنون که میبخشی
ا/ت: خواهش میکنم حالا بلند شو میخوام برم صبحانه درست بکنم
یونگی: باشه
یونگی بلند شد و منم رفتم شروع کردم به صبحانه درست کردن همش فکرم درگیر بود که چرا یونگی بغلم کرد؟ واقعا به خاطر اینکه عادت داشته؟ یا از قصد بوده؟ با کلی فکر و خیال صبحانه رو آماده کردم و رفتم اعضا رو بیدار کنم
ویو یونگی: وای...خاک تو سر منه احمق(خدا نکنه پیشی😊) آخه من چرا به خاطر یک عادت مزخرف بغلش کردم؟ آبروم جلوش رفت حالا اصلا روم نمیشه تو چشاش نگاه کنم رفتم از اتاق بیرون دیدم همه نشستن میخوان صبحانه درست کنن منم نشستم کنارشون و صبحانه خوردم صبحانه تموم شد بعد از صبحانه همه رفتن یه گوشه مشغول یکاری شدن من چون بیکار بودم کلی فکر خیال توی سرم بود اینکه چرا بغلش کردم؟ الان منو بخشیده؟ یا فقط برای اینکه من ناراحت نشم گفته؟
- ۵.۳k
- ۰۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط