عشق خشن من ❤️ پارت 24
خوب خوب شرطا رو بجا نیوردین ولی بازم میزارم ببینین که چه ادمین خوبی هستم🥰پس چرا شرطا رو انجام نمی دین هان🤔
لایک یادتون نره ❤️
.
.
.
.
.
.
به ماکان مهمونی رسیدم یه بار به اسم......«حالا خودتون یه اسم بزارین»معروف ترین بار کره بود وارد شدم صدا خیلی بلند بود از پله رفتم پایین جمعیت زیادی اونجا بودن با لایه پله ها وایستادم و به مهمان ها به نگاهی کردم وای نه چا اون وو هم اونجا بود ، از پله آروم پایین رفتم کای منو دید و آمد سمتم
کای:ا.ت آمدی خیلی منتظرت بود
+ببخشید که دیر کردم
کای:واو چقدر زیبا شدی
+لبخند، ممنون توهم خیلی جذاب شدی راستی تولدت مبارک
آمد و منو بغل کرد و گفت:خیلی ممنون . بیا بریم پیش بقیه
+باشه
ویو اون وو
تو مهمونی بودیم که نگاهم به بالای پله ها افتاد اون ا.ت بود کی اون دعوت کرده با اینکه لباسش اصلا باز نبود ولی خیلی زیبا بود دیدم که کای رفت سمتش و باهم حرف زدن بعد یهو ا.ت رو بغل کرد عصبانی شدم لیوان مشرب رو بالا کشیدم و از گارسون یکی دیگه گرفتم
÷چته ؟باز چی شده اینطوری می خوری
_هیچی
÷نکنه باز ا.ت رودیدی
_......
÷باشه هر طور میلته ولی زیاد مست نکن که نمی توانم جمعیت کنم
_برو گمشو
جونگ کوک رفت ومن همینطوری به ا.ت نگاه می کردم رفتم طرفشون
_سلام
کای:او پسر دایی
آ.ت اصلا بهم توجهی نکرد
_تولدت مبارک
کای:ممنون.
کای:وایی اونجا رو بچه ها آمدن ا.ت یه دقیقه اینجا وایستا من الان میام
+باشه
پیش وایستاده بودم اما طوری رفتار می کرد که انگار من نیستم خیلی عصبانی شده بود و گفتم
_خانم ا.ت حالت چطوره
+....... (بهش بی توجهی کرد)
_ببینم داری منو نادیده می گیری
+.......(بازم چیزی نگفت)
_ایششش دیگه داری رو عصابم راه میری
زیر لب گفت :خوب می کنم
_پس جوابم رو نمی دی نه
+......
_دختره احمق رو مخ
کلا باهم حرف نزد من دیگه کنارم رو از دست دادم خواستم برم سمتش که کای با چند تا از بچه ها آمدن پیش ما
کای:ا.ت اینا دوستام هست دوستان اینم ا.ت
+خوشبختم
یکی از دخترا:پس اون دختره خوش شانسی که اسمش از رو لبای کای این چند روز نیفتاده تویی
کای خجالت کشیدم سر ش رو پایین انداخت
+اووو پس از من زیاد تعرفه کرده حالا چیا میگه
دختره می خواست حرف بزنه که کای جلو دهنش رو گرفت گفت:هیچی
همه باهم شروع به خندیدن کردن
همینطوری داشتم نگاهشون می کردم واقعا رو عصابم بودن دیگه داشتم دیونه می شدم که یه آهنگ ملایم پخش شد همه باهم گفت که کای و ا.ت باید باهم برقصن اون قبول کرد دیگه داشتم دیونه می شدم داشتم پشت سر هم مشروب می خوردم وقتی دستای کای رو دور کمر ا.ت دیم خون جلو چشمام رو گفت مست کردم و تلو تلو رفتم سمتشون که جونگ کوک جلوم رو گرفت
÷تو مست کردی
_نه
÷کجا داری میری
_میرم ا.ت رو ببرم
÷چی میگی
_ولم کن
جونگ کوک هر کاری کرد نتونست جلو چا اون وو روبگیره.
رفتم دست ا.ت رو گرفتم که همه شو که شدن
+داری چیکار می کنی
_هیچی نگو بیا بریم
+تو مست کردی
_بیا بریم (با داد)
+چی میگی تو مگه چیکارمی هان(با داد)
_من قرار شوهرت بشم (کلان دارن با داد حرف می زن کند زدن به تولد بچه🤦)
+تو هیچی من نیستی
_هستم الآنم باهم میای
دستشو گرفتم اونو دنبالم کشیدم هی داشت داد می زد و منو با مشت می زد از اونجا رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
_برو سمت خونه جنگل
/بله رئیس
+چی میگی آقا منو ببرم خونه خودم زود باش
/قربان
_همونجا که گفتم
+نه
با این حرفش دستم رو گذاشتم رو دهنش و اون کشیدم تو بغلم اون با دستاش به دستم جنگ زد
_دیون دختره احمق چیکار می کنی
+خودت چیکار می کنی ولم کن بزار برم
_خیلی حرف می زنی می دونستی
+,ازت متنفرم متنفرم
_پس چرا قبول کردی با من ازدواج کنی
+مجبور بودم
_هههه
+می خندی
/قربان رسیدیم
از ماشین پیاده شدم و دستش رو گرفتم با خودم بردم داخل وارد اتاقم شدیم
+ببینم می خوای چیکار کنی(یکم ترسیده)
_چرا ترسیدی
+......
رفتم اون بغل کردم رو تخت درازش کردم خودم هم رفتم بغلش کردم خیلی سفت بغلش کردم
+داری چیکار می کنی ، ولم کن دارم خفه میشم
_هیسس ساکت شو بزار بخوابم
+اههه ولم کن
محکم تر بغلش کردم و خوابیدیم
ویو .....
ادامه داره❤️فالو یاد تون نره
لایک یادتون نره ❤️
.
.
.
.
.
.
به ماکان مهمونی رسیدم یه بار به اسم......«حالا خودتون یه اسم بزارین»معروف ترین بار کره بود وارد شدم صدا خیلی بلند بود از پله رفتم پایین جمعیت زیادی اونجا بودن با لایه پله ها وایستادم و به مهمان ها به نگاهی کردم وای نه چا اون وو هم اونجا بود ، از پله آروم پایین رفتم کای منو دید و آمد سمتم
کای:ا.ت آمدی خیلی منتظرت بود
+ببخشید که دیر کردم
کای:واو چقدر زیبا شدی
+لبخند، ممنون توهم خیلی جذاب شدی راستی تولدت مبارک
آمد و منو بغل کرد و گفت:خیلی ممنون . بیا بریم پیش بقیه
+باشه
ویو اون وو
تو مهمونی بودیم که نگاهم به بالای پله ها افتاد اون ا.ت بود کی اون دعوت کرده با اینکه لباسش اصلا باز نبود ولی خیلی زیبا بود دیدم که کای رفت سمتش و باهم حرف زدن بعد یهو ا.ت رو بغل کرد عصبانی شدم لیوان مشرب رو بالا کشیدم و از گارسون یکی دیگه گرفتم
÷چته ؟باز چی شده اینطوری می خوری
_هیچی
÷نکنه باز ا.ت رودیدی
_......
÷باشه هر طور میلته ولی زیاد مست نکن که نمی توانم جمعیت کنم
_برو گمشو
جونگ کوک رفت ومن همینطوری به ا.ت نگاه می کردم رفتم طرفشون
_سلام
کای:او پسر دایی
آ.ت اصلا بهم توجهی نکرد
_تولدت مبارک
کای:ممنون.
کای:وایی اونجا رو بچه ها آمدن ا.ت یه دقیقه اینجا وایستا من الان میام
+باشه
پیش وایستاده بودم اما طوری رفتار می کرد که انگار من نیستم خیلی عصبانی شده بود و گفتم
_خانم ا.ت حالت چطوره
+....... (بهش بی توجهی کرد)
_ببینم داری منو نادیده می گیری
+.......(بازم چیزی نگفت)
_ایششش دیگه داری رو عصابم راه میری
زیر لب گفت :خوب می کنم
_پس جوابم رو نمی دی نه
+......
_دختره احمق رو مخ
کلا باهم حرف نزد من دیگه کنارم رو از دست دادم خواستم برم سمتش که کای با چند تا از بچه ها آمدن پیش ما
کای:ا.ت اینا دوستام هست دوستان اینم ا.ت
+خوشبختم
یکی از دخترا:پس اون دختره خوش شانسی که اسمش از رو لبای کای این چند روز نیفتاده تویی
کای خجالت کشیدم سر ش رو پایین انداخت
+اووو پس از من زیاد تعرفه کرده حالا چیا میگه
دختره می خواست حرف بزنه که کای جلو دهنش رو گرفت گفت:هیچی
همه باهم شروع به خندیدن کردن
همینطوری داشتم نگاهشون می کردم واقعا رو عصابم بودن دیگه داشتم دیونه می شدم که یه آهنگ ملایم پخش شد همه باهم گفت که کای و ا.ت باید باهم برقصن اون قبول کرد دیگه داشتم دیونه می شدم داشتم پشت سر هم مشروب می خوردم وقتی دستای کای رو دور کمر ا.ت دیم خون جلو چشمام رو گفت مست کردم و تلو تلو رفتم سمتشون که جونگ کوک جلوم رو گرفت
÷تو مست کردی
_نه
÷کجا داری میری
_میرم ا.ت رو ببرم
÷چی میگی
_ولم کن
جونگ کوک هر کاری کرد نتونست جلو چا اون وو روبگیره.
رفتم دست ا.ت رو گرفتم که همه شو که شدن
+داری چیکار می کنی
_هیچی نگو بیا بریم
+تو مست کردی
_بیا بریم (با داد)
+چی میگی تو مگه چیکارمی هان(با داد)
_من قرار شوهرت بشم (کلان دارن با داد حرف می زن کند زدن به تولد بچه🤦)
+تو هیچی من نیستی
_هستم الآنم باهم میای
دستشو گرفتم اونو دنبالم کشیدم هی داشت داد می زد و منو با مشت می زد از اونجا رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
_برو سمت خونه جنگل
/بله رئیس
+چی میگی آقا منو ببرم خونه خودم زود باش
/قربان
_همونجا که گفتم
+نه
با این حرفش دستم رو گذاشتم رو دهنش و اون کشیدم تو بغلم اون با دستاش به دستم جنگ زد
_دیون دختره احمق چیکار می کنی
+خودت چیکار می کنی ولم کن بزار برم
_خیلی حرف می زنی می دونستی
+,ازت متنفرم متنفرم
_پس چرا قبول کردی با من ازدواج کنی
+مجبور بودم
_هههه
+می خندی
/قربان رسیدیم
از ماشین پیاده شدم و دستش رو گرفتم با خودم بردم داخل وارد اتاقم شدیم
+ببینم می خوای چیکار کنی(یکم ترسیده)
_چرا ترسیدی
+......
رفتم اون بغل کردم رو تخت درازش کردم خودم هم رفتم بغلش کردم خیلی سفت بغلش کردم
+داری چیکار می کنی ، ولم کن دارم خفه میشم
_هیسس ساکت شو بزار بخوابم
+اههه ولم کن
محکم تر بغلش کردم و خوابیدیم
ویو .....
ادامه داره❤️فالو یاد تون نره
۱۰.۵k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.