تکپارتی از هیوجین وقتی که تحریک شده بودی

تکپارتی از هیوجین: (وقتی که تحریک شده بودی....)


امروز یکی از روز های تعطیلیه هیوجین بود و یکی از اون روزا بود که همه چی حوصله سر بر بود و همه چی یکنواخت بودو نیاز به یه اتفاق داشتید البته که تو اینطوری بودی، هیوجین یا برای خودش نقاشی میکرد یا فیلم میدید یا آهنگ می‌نوشت یا می‌خوابید ولی تو کلا انرژی نداشتی برای چیزی....تو هیوجین رو مبل نشسته بودید اون دراز کشیده بود و داشت تو اکسپلورش می‌چرخید توهم کلافه رو مبل هعی اینور و اونور می‌چرخیدی
ات: حوصلم سر رفتهههههههه -عربده
هیوجین: برو کیک درست کن، یا بیا باهم درست کنیم، خیلی حوس کردم
ات: بخدا که حال ندارمممممم
هیوجین: خنده-
ات: هوففففففف
کلافه گوشیتو برداشتی و رفتی تا یکم داستان بخونی...یه چند دقیقه ای گذشته بود و هیوجین متوجه شد که ساکتی گوشیشو کنار زد که دید داری تو گوشیت داستان میخونی و کاری به کارت نداشت تا برای خودت سرگرم باشی
(چند دقیقه بعد)
می‌تونه عجیب و غریب باشه ولی تو بعد خوندنِ اون داستان الان واقعا تغییر کرده بودی و رفته بودی رو حالتی که نباید باشی....
ات: نه نه نه نهههههههههه
ات: ای وای ای وایییییی.....چرا خوندی آخه احمق -یدونه زدی تو سرت
هیوجین: چتههه
ات: هیچی هیچی
ات: تو دلت- خدایا چه غلطی کنم حالا.....
بدنت داغ کرده بود و داشتی کنترلت رو کم کم از دست میدادی و فقط میخواستی بهش بگی که موضوع چیه تا کمکت کنه....و خب درسته که می‌تونه خجالت آور باشه اما تو داشتی عذاب می‌کشیدی و تاحالا همچین درخواستی ازش نکرده بودی...
.
.
.
موضوع از این قراره که تو رفتی یه داستان ۱۸+ خوندی و الان تحریک شده بودی، خیلی کم پیش میاد که تو تحریک بشی و این یکی از همون حالت های کمیابته که نمیدونی چیکارش کنی
ات: باید بگم.... -تو دلت
ات: ه...هیون...
هیوجین: جونم
ات: یه مشکل بدی برام پیش اومده
هیوجین: حوصلت سر رفته؟
ات: ن...نه
هیوجین: پریود شدی؟دلت درد میکنه؟ -کمی نگران
ات: ب..بگم؟
هیوجین: اوهوم...چی شده؟
ات: نیازت دارم هیون...
هیوجین: یکم تعجب و یکم چشمای درشت شده- جدا؟
ات: تورو خدا
هیوجین: چیکار کردی مگه؟
ات: رفتم داستان خوندم
هیوجین: خنده-
ات: هیون خواهش میکنم داره برام سخت میشه
هیوجین: چرا آخه اینطوری کردی؟
ات: الان به جای اینکارا میای یا نه؟ -کمی بلند و حرسی
هیوجین: اگر بگم....
میخواست اذیتت کنه و بگه نه ولی دید که داری اذیت میشی و اونم که مشاقه پس گوشیشو خاموش کرد، بلند شدو سطحی لبتو بوسید و براید استایل بغلت کردو از همونجا بوسه ی داغتو شروع کردی به انجام دادن و اونم به سمت اتاق رفت....

پایان😐🌸👍

(ببخشید ریدمممم)
دیدگاه ها (۱۱)

دو پارتی از چانگبین: (وقتی میری فنساین....)این چند روزه چانگ...

دوپارتی از چانگبین: (وقتی میری فنساین....)(چند روز بعد تو خو...

سه پارتی از لینو: (وقتی که تولدش....)درخواستیکیکو گذاشتی رو ...

سه پارتی از لینو: (وقتی که تولدش....)درخواستی ات: پس غذا این...

دو پارتی از هیوجین: (وقتی برادر ناتنیته....)هیوجین: هوم...در...

#شش_پارتی#هیونجین #درخواستی p⁵وقتی میفهمه بارداری... نگاش کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط