❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part9
تهیونگ حیرت زده به صحنه مقابلش نگاه کرد مگه اون زیر لباس های تنگش چقدر عضله پنهان کرده بود؟
قبول داشت که آلفا جم فوق العاده قد بلند و ورزیده است، اما این که بتونه با یه دست یک مرد رو از گردنش آویزون کنه براش غیر منتظره بود!
هوسوک داشت با خودش فکر میکرد که اگه خوش شانس نبود،ممکن بود الان جای اون بار من بیچاره باشه!
و جیمین...خوب اون حرفش رو در مورد هات بودن آلفا جم پس می گرفت،وحشی صفت مناسب تری برای اون بود!
والریا به موقع به خودش اومد و جلوی خفه شدن بارمن رو گرفت:لطفاً ولش کنین الان کارهای مهمتری داریم.
سیترا با اکراه بار من رو زمین کوبید:گمشو نوشیدنی منو بیار.
بار من به سرعت ناپدید شد و والریا و سیترا کنار هم رو مبل روبروی تهیونگ،هوسوک و جیمین جا گرفتن.
سیترا به چشمای هوشیارتهیونگ زل زد:من میدونم تو چه شرایطی هستی،با اینکه باند نسبتاً بزرگی داری،اما افشاگری اخیر باعث شده و وفادارات رو از دست بدی!
تهیونگ دندون قروچه ای کرد:کدوم افشاگری؟
سیترا پوزخند زد:بس کن،تو که نمیخوای ماجرای خیانت کردن معشوقت و فرار کردنش با مباشر قابل اعتمادت رو انکار کنی؟
متظاهرانه رو به والریا ادامه داد:میدونی میگن تهیونگ راضیش نمی کرده،برای همین گذاشته رفته!
والریا فهمید سیترا قصد جنگ روانی داره، برای همین ظاهر متعجبی به خودش گرفت: جداً؟ حالا اون مردی که باهاش فرار کرده بهتره؟
سیترا پوزخند: عاح...حتماً بهتر بوده!
تهیونگ غرید:بگو چی میخوای؟
سیترا اخم کرد:یه نفر رو برام پیدا کن، اونوقت هم وزن تن لشت بهت پول میدم تا دوباره باندت رو، راست و ریس کنی!
جیمین برای اولین بار به حرف اومد:حتماً شخصی مهمیه که انقدر براش خرج می کنی. سیترا بدون نگاه کردن به جیمین، رو به تهیونگ گفت: اون رو با خودم میبرم، گرگام گوشت نرم و تازه رو ترجیح میدن!
جیمین با اخم گفت: به چه حقی اینجوری با من حرف میزنی الفا جم؟
سیترا تند نگاهش کرد:امشب شانس کشتن دو نفر رو از دست دادم،مطمئن باش اگه به زر زدن ادامه بدی،سومی رو از دست نمیدم!
جیمین:اما من..
سیترا حرفش رو قطع کرد:پس اگه جونت رو دوست داری مثل دوستت خفه شو و بزار ما کارمون رو بکنیم بیبی بوی!
والریا به سختی تعجب خودش رو از تسلط و جاضر جوابی سیترا پنهان کرده بود.اون سه تا مرد بی نهایت هات و جذاب بودن اما سیترا باهاشون مثل خدمتکار رفتار میکرد!
...ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part9
تهیونگ حیرت زده به صحنه مقابلش نگاه کرد مگه اون زیر لباس های تنگش چقدر عضله پنهان کرده بود؟
قبول داشت که آلفا جم فوق العاده قد بلند و ورزیده است، اما این که بتونه با یه دست یک مرد رو از گردنش آویزون کنه براش غیر منتظره بود!
هوسوک داشت با خودش فکر میکرد که اگه خوش شانس نبود،ممکن بود الان جای اون بار من بیچاره باشه!
و جیمین...خوب اون حرفش رو در مورد هات بودن آلفا جم پس می گرفت،وحشی صفت مناسب تری برای اون بود!
والریا به موقع به خودش اومد و جلوی خفه شدن بارمن رو گرفت:لطفاً ولش کنین الان کارهای مهمتری داریم.
سیترا با اکراه بار من رو زمین کوبید:گمشو نوشیدنی منو بیار.
بار من به سرعت ناپدید شد و والریا و سیترا کنار هم رو مبل روبروی تهیونگ،هوسوک و جیمین جا گرفتن.
سیترا به چشمای هوشیارتهیونگ زل زد:من میدونم تو چه شرایطی هستی،با اینکه باند نسبتاً بزرگی داری،اما افشاگری اخیر باعث شده و وفادارات رو از دست بدی!
تهیونگ دندون قروچه ای کرد:کدوم افشاگری؟
سیترا پوزخند زد:بس کن،تو که نمیخوای ماجرای خیانت کردن معشوقت و فرار کردنش با مباشر قابل اعتمادت رو انکار کنی؟
متظاهرانه رو به والریا ادامه داد:میدونی میگن تهیونگ راضیش نمی کرده،برای همین گذاشته رفته!
والریا فهمید سیترا قصد جنگ روانی داره، برای همین ظاهر متعجبی به خودش گرفت: جداً؟ حالا اون مردی که باهاش فرار کرده بهتره؟
سیترا پوزخند: عاح...حتماً بهتر بوده!
تهیونگ غرید:بگو چی میخوای؟
سیترا اخم کرد:یه نفر رو برام پیدا کن، اونوقت هم وزن تن لشت بهت پول میدم تا دوباره باندت رو، راست و ریس کنی!
جیمین برای اولین بار به حرف اومد:حتماً شخصی مهمیه که انقدر براش خرج می کنی. سیترا بدون نگاه کردن به جیمین، رو به تهیونگ گفت: اون رو با خودم میبرم، گرگام گوشت نرم و تازه رو ترجیح میدن!
جیمین با اخم گفت: به چه حقی اینجوری با من حرف میزنی الفا جم؟
سیترا تند نگاهش کرد:امشب شانس کشتن دو نفر رو از دست دادم،مطمئن باش اگه به زر زدن ادامه بدی،سومی رو از دست نمیدم!
جیمین:اما من..
سیترا حرفش رو قطع کرد:پس اگه جونت رو دوست داری مثل دوستت خفه شو و بزار ما کارمون رو بکنیم بیبی بوی!
والریا به سختی تعجب خودش رو از تسلط و جاضر جوابی سیترا پنهان کرده بود.اون سه تا مرد بی نهایت هات و جذاب بودن اما سیترا باهاشون مثل خدمتکار رفتار میکرد!
...ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.