❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part7
ادکلن رو زد رو مچ دستا و پشت گوشم:حالا قابل تحمل تری.
بعد، درحالی که از اتاق میرفت بیرون گفت: بهتره بریم، همین الانشم یه ساعت تاخیر داریم!
دنبالش راه افتادم و رفتیم تو حیاط عمارت: برای الفا جم مقرراتی،داشتن یک ساعت تاخیر عادیه؟
پوزخند زد و در حالی که سوار موتور غول پیکر و جذاب مشکی میشد گفت: الفا جم هیچ ارزشی برای وقت موجودی به اسم مرد قائل نیست!
با سر بهم اشاره کرد:منتظر چی هستی؟ یالا سوار شو.
درحالی که با تردید پشتش سوار میشدم گفتم: با ماشین نمیریم؟
سیترا: با موتور کیفش بیشتره.
بعد رو به دوتا دختر ورزیده گفت:شما ها اماده این؟
دخترا که معلوم بود دوقولو ان و هر دو موهای کوتاه و تتو داشتن، سوار دوتا موتور شدن و همزمان جواب دادن: بله آلفا جم!
سیترا نیشخند زد: نمایش شروع شد!
و قبل از اینکه به خودم بیام، گاز داد و موتور مثل تیر از چله رها شد!
☆☆☆
جیمین با کلافگی پرسید: چرا نمیان؟ دقیقا یک ساعته اینجا معطلیم.
هوسوک در حالی که به رقص میله دخترای بار نگاه میکرد جواب داد:طرف یکی از بزرگترین خلافکارای جهانه،انتظاری نداری که راس ساعت بیاد خدمتت.
جیمین اعتراض کرد:اما یه ساعت فاکی تاخیر؟
تهیونگ که کم کم صبوریش رو از دست میداد، شات ویسکی رو کوبید رو میز: محض رضای فاک فقط خفه شین.
نفسشرو کلافه بیرون داد: باید بریم، این بی احترامی محضه!
و درست لحظه ای که میخاست بلند بشه، در بار باز شد و 4 نفر وارد شدن.
همزمان با ورودشون، رایحه بی نهایت مست کننده ای تو کل بار پیچید، رایحه ای که تهیونگ نظیرش رو حس نکرده بود!
دو دختر موکوتاه ورزیده، دم در ایستادن،و دو دختری که موهای دم اسبی داشتن نزدیک شدن.
تهیونگ، پاهای کشیده،هیکل خوشفرم و صورت های زیبای اون دو نفر رو از نظر گذروند...حدس اینکه آلفا جم کدومه به هیچ وجه سخت نبود،اون دختر چشم طوسی که غرور یه ماده گرگ وحشی تو چشماش موج میزد و مثل یه ملکه،سینه جلو،کمر صاف و چونه بالا قدم بر میداشت، قطعا خودش بود...آلفا جمی که از دندون مردا گردنبند و از پوستشون قالیچه میساخت!
دختر کنارش زیبا بود، اما معصومیت و کیوتی چهرش نشون میداد هنوز به قدر کافی وارد دنیای کثیف مافیا نشده!
تهیونگ باهوش بود، بی نهایت باهوش! و در کسری از ثانیه تموم این اطلاعات رو با یه نگاه بدست اورده بود!
جیمین پچ زد: فاککک،اونا خیلی هاتن!
...ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating Retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part7
ادکلن رو زد رو مچ دستا و پشت گوشم:حالا قابل تحمل تری.
بعد، درحالی که از اتاق میرفت بیرون گفت: بهتره بریم، همین الانشم یه ساعت تاخیر داریم!
دنبالش راه افتادم و رفتیم تو حیاط عمارت: برای الفا جم مقرراتی،داشتن یک ساعت تاخیر عادیه؟
پوزخند زد و در حالی که سوار موتور غول پیکر و جذاب مشکی میشد گفت: الفا جم هیچ ارزشی برای وقت موجودی به اسم مرد قائل نیست!
با سر بهم اشاره کرد:منتظر چی هستی؟ یالا سوار شو.
درحالی که با تردید پشتش سوار میشدم گفتم: با ماشین نمیریم؟
سیترا: با موتور کیفش بیشتره.
بعد رو به دوتا دختر ورزیده گفت:شما ها اماده این؟
دخترا که معلوم بود دوقولو ان و هر دو موهای کوتاه و تتو داشتن، سوار دوتا موتور شدن و همزمان جواب دادن: بله آلفا جم!
سیترا نیشخند زد: نمایش شروع شد!
و قبل از اینکه به خودم بیام، گاز داد و موتور مثل تیر از چله رها شد!
☆☆☆
جیمین با کلافگی پرسید: چرا نمیان؟ دقیقا یک ساعته اینجا معطلیم.
هوسوک در حالی که به رقص میله دخترای بار نگاه میکرد جواب داد:طرف یکی از بزرگترین خلافکارای جهانه،انتظاری نداری که راس ساعت بیاد خدمتت.
جیمین اعتراض کرد:اما یه ساعت فاکی تاخیر؟
تهیونگ که کم کم صبوریش رو از دست میداد، شات ویسکی رو کوبید رو میز: محض رضای فاک فقط خفه شین.
نفسشرو کلافه بیرون داد: باید بریم، این بی احترامی محضه!
و درست لحظه ای که میخاست بلند بشه، در بار باز شد و 4 نفر وارد شدن.
همزمان با ورودشون، رایحه بی نهایت مست کننده ای تو کل بار پیچید، رایحه ای که تهیونگ نظیرش رو حس نکرده بود!
دو دختر موکوتاه ورزیده، دم در ایستادن،و دو دختری که موهای دم اسبی داشتن نزدیک شدن.
تهیونگ، پاهای کشیده،هیکل خوشفرم و صورت های زیبای اون دو نفر رو از نظر گذروند...حدس اینکه آلفا جم کدومه به هیچ وجه سخت نبود،اون دختر چشم طوسی که غرور یه ماده گرگ وحشی تو چشماش موج میزد و مثل یه ملکه،سینه جلو،کمر صاف و چونه بالا قدم بر میداشت، قطعا خودش بود...آلفا جمی که از دندون مردا گردنبند و از پوستشون قالیچه میساخت!
دختر کنارش زیبا بود، اما معصومیت و کیوتی چهرش نشون میداد هنوز به قدر کافی وارد دنیای کثیف مافیا نشده!
تهیونگ باهوش بود، بی نهایت باهوش! و در کسری از ثانیه تموم این اطلاعات رو با یه نگاه بدست اورده بود!
جیمین پچ زد: فاککک،اونا خیلی هاتن!
...ادامه دارد...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۴.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.