عشق سخت پارت ۳
_تو کی هستی
ناشناس: یکی که میخواد کمکت کنه
_و اونوقت چرا
ناشناس: عکس دعوتنامه رو برات میفرستم. دلیلی هم نمی بینم به این سوال پاسخ بدم
_دیدم عکسی برام فرستاده شد
متن دعوتنامه:
خانم کیم ا.ت شما به مهمانی خصوصی خاندان جئون دعوت شدید. خرسندیم دعوت ما را بپذیرید. مهمانی در عمارت جئون در روز ۲۰ جولای(فردا) در ساعت هشتو نیم برگزار میگردد. منتظر حضور شما هستیم.
(نکته. اینجا ا. ت فکر میکنه فامیلی جونگکوک کیم هستش)
_بعد از اینکه خوندمش صدای در اومد. مثله اینکه اومدن اما فعلا نباید چیزی مخصوصا به جونگ کوک بگم.
+چاگی کجایی؟
_من تو اتاقم. الان میام
علامت الکس:=
=اوما دلم برات تنگ شده بود.
_منم همیتطور قند عسلم برو دست و صورتتو بشور که شام حاضره
=اهوم(رفت)
_امم حونگ کوکا فردا ساعت هشت وقتت خالیه؟(میخواست امتحانش کنه)
+اوممم چاگیا چرا نزاریم یه وقت دیگه فردا خیلی کار دارم
_(یه ذره شک کردم چون رد کرد فردا اون مهمونی رو میرم)
_باشه
پرش زمانی فردا صبح:
_صبح از خوب بیدار شدم و رفتم شرکتـ چون خیلی کاری برای انحام نداشتم زدم بیرون و رفتم که برای مهمونی امروز لباس بخرم.
هر چی پرو میکردم به دلم نمیشنست تا اینکه یه لباس فوق العاده ساده، شیک و زیبا دیدم. رفتم امتحانش کرده خیلی بهم میومد. خب همینو بر میدارم. ساعت پنجو نیم بود. الکسو گذاشتم خونه مامانم و رفتم خونه.
دوش سی مینی گرفتم و شروع کردم به اماده شدن.یک ارایش ملیح کردم لباسم رو پوشیدم وراه افتادم. به موقع رسیدم هوف. موقع سخنرانی بود که...
اسلاید دوم: دعوت نامه
اسلاید سوم: ا.ت و مدل موهاش برای مهمونی
اسلاید چهارم: الکس
ناشناس: یکی که میخواد کمکت کنه
_و اونوقت چرا
ناشناس: عکس دعوتنامه رو برات میفرستم. دلیلی هم نمی بینم به این سوال پاسخ بدم
_دیدم عکسی برام فرستاده شد
متن دعوتنامه:
خانم کیم ا.ت شما به مهمانی خصوصی خاندان جئون دعوت شدید. خرسندیم دعوت ما را بپذیرید. مهمانی در عمارت جئون در روز ۲۰ جولای(فردا) در ساعت هشتو نیم برگزار میگردد. منتظر حضور شما هستیم.
(نکته. اینجا ا. ت فکر میکنه فامیلی جونگکوک کیم هستش)
_بعد از اینکه خوندمش صدای در اومد. مثله اینکه اومدن اما فعلا نباید چیزی مخصوصا به جونگ کوک بگم.
+چاگی کجایی؟
_من تو اتاقم. الان میام
علامت الکس:=
=اوما دلم برات تنگ شده بود.
_منم همیتطور قند عسلم برو دست و صورتتو بشور که شام حاضره
=اهوم(رفت)
_امم حونگ کوکا فردا ساعت هشت وقتت خالیه؟(میخواست امتحانش کنه)
+اوممم چاگیا چرا نزاریم یه وقت دیگه فردا خیلی کار دارم
_(یه ذره شک کردم چون رد کرد فردا اون مهمونی رو میرم)
_باشه
پرش زمانی فردا صبح:
_صبح از خوب بیدار شدم و رفتم شرکتـ چون خیلی کاری برای انحام نداشتم زدم بیرون و رفتم که برای مهمونی امروز لباس بخرم.
هر چی پرو میکردم به دلم نمیشنست تا اینکه یه لباس فوق العاده ساده، شیک و زیبا دیدم. رفتم امتحانش کرده خیلی بهم میومد. خب همینو بر میدارم. ساعت پنجو نیم بود. الکسو گذاشتم خونه مامانم و رفتم خونه.
دوش سی مینی گرفتم و شروع کردم به اماده شدن.یک ارایش ملیح کردم لباسم رو پوشیدم وراه افتادم. به موقع رسیدم هوف. موقع سخنرانی بود که...
اسلاید دوم: دعوت نامه
اسلاید سوم: ا.ت و مدل موهاش برای مهمونی
اسلاید چهارم: الکس
۵.۱k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.