ادامه چپتر چهار
نباختی قشنگ معلومه که یه کاسه ای زیر نیم کاسه اته
مارکو گفت : نحوه بازی ؟ احتمالأ منظورت تقلب های مداوم ته البته اشکال ندارخ بهرحال دیگه پیر شدی و نمیتونی از ذهنت استفاده کنی
پیرمرد گفت : تو چطور_
مارکو جواب داد : ساده است ! اشاره ای به بطری مشروب کرد و ادامه داد
روی هر کارت عدد و قلب یا لوزی یا شاه یا جوکر یا ملکه هست هر کدوم و میشه راحت با یه علامت نشون داد مگه نه؟ بخاطر همین این داداشای پشت و گذاشتی اگه بدونی حرکت بعدی حریف چیه دیگه امکان نداره که حریف ببره اما اول این بازی وقتی بالاخره تصمیم گرفتی از نحوه خاص بازیت استفاده کنی من یکی از کاراتامو از پشت نشون ندادم... و دقیقا بخاطر اینکه همیشه عوض شون میکنم هیچکس نفهمید که یه کارت نشون نداده شده و برای دور اخر ازش استفاده کردم .
پیرمرد که نه ... همه امون دهن مون وا مونده بود ... این ..همون مارکو عه؟ از اولم عجیب بود خیلی عجیب بود ولی الان به طرز وحشتناکی عجیب بنظر میرسه و همینطور ترسناک
پیرمرد عقب عقب میرفت کاملا معلوم بود که نه میخواد پولو بده نه میخواد با مارکو رو در رو شه
اینجوری شد که کلارا با اون ابهت و عظمتش یقه پیرمرد و گرفت و گفت
- هی مردک عوضی فکر کنم قوانین حالیت نشده ، اگه بخوای میتونم یه دور خوب قوانین حالیت کنم . همین الان پول و پس میدی !
این مشخص که هیچکس نمیخواد با همچین دختری در بیوفته کلارا ترسناک ترین زنی که تاحالا دیدم ...
پیرمرد گفت :
چ...چشم ... خانمممم
و اینجوری شد که مارکو پولاشو گرفت اما هنوز کافی نبودن ...
مارکو درحالی که مثل قهرمانای المپیات با کلی پول و لبخندی سرشار از رضایت به سمت ام میومد ازم پرسید:
اسم پدرت چیه ؟
گفتم : ادوارد اندرسون .
گویا همین یه کلمه کافی بود تا کل بار خفه خونی عمیق بگیرن جو وحشتناکی فضا رو گرفته بود حضور کلی چشم و چه مستقیم چه غیر مسقیم روی خودم و مارکو حس میکردم
مارکو جو رو شکست و گفت :
از این مرد اطلاعات میخوام. کسی حاضره بده ؟
در دفعه اول کسی جوابی نداد بنابراین مارکو دوباره پرسید
یعنی از بین نره قولایی مثل شماها کسی نیست که بتونه اطلاعات بده؟
و دوباره سکوت
مارکو برای سومین بار پرسید و صداش رو روی سرش گذاشت و فریادی عمیق کشید
هوی رفقا از بین شما کسی نیست که راجب ادوار اندروسون بدونه؟؟؟؟؟
و بالاخره جوابی حاصل شد ....
مردی
مارکو گفت : نحوه بازی ؟ احتمالأ منظورت تقلب های مداوم ته البته اشکال ندارخ بهرحال دیگه پیر شدی و نمیتونی از ذهنت استفاده کنی
پیرمرد گفت : تو چطور_
مارکو جواب داد : ساده است ! اشاره ای به بطری مشروب کرد و ادامه داد
روی هر کارت عدد و قلب یا لوزی یا شاه یا جوکر یا ملکه هست هر کدوم و میشه راحت با یه علامت نشون داد مگه نه؟ بخاطر همین این داداشای پشت و گذاشتی اگه بدونی حرکت بعدی حریف چیه دیگه امکان نداره که حریف ببره اما اول این بازی وقتی بالاخره تصمیم گرفتی از نحوه خاص بازیت استفاده کنی من یکی از کاراتامو از پشت نشون ندادم... و دقیقا بخاطر اینکه همیشه عوض شون میکنم هیچکس نفهمید که یه کارت نشون نداده شده و برای دور اخر ازش استفاده کردم .
پیرمرد که نه ... همه امون دهن مون وا مونده بود ... این ..همون مارکو عه؟ از اولم عجیب بود خیلی عجیب بود ولی الان به طرز وحشتناکی عجیب بنظر میرسه و همینطور ترسناک
پیرمرد عقب عقب میرفت کاملا معلوم بود که نه میخواد پولو بده نه میخواد با مارکو رو در رو شه
اینجوری شد که کلارا با اون ابهت و عظمتش یقه پیرمرد و گرفت و گفت
- هی مردک عوضی فکر کنم قوانین حالیت نشده ، اگه بخوای میتونم یه دور خوب قوانین حالیت کنم . همین الان پول و پس میدی !
این مشخص که هیچکس نمیخواد با همچین دختری در بیوفته کلارا ترسناک ترین زنی که تاحالا دیدم ...
پیرمرد گفت :
چ...چشم ... خانمممم
و اینجوری شد که مارکو پولاشو گرفت اما هنوز کافی نبودن ...
مارکو درحالی که مثل قهرمانای المپیات با کلی پول و لبخندی سرشار از رضایت به سمت ام میومد ازم پرسید:
اسم پدرت چیه ؟
گفتم : ادوارد اندرسون .
گویا همین یه کلمه کافی بود تا کل بار خفه خونی عمیق بگیرن جو وحشتناکی فضا رو گرفته بود حضور کلی چشم و چه مستقیم چه غیر مسقیم روی خودم و مارکو حس میکردم
مارکو جو رو شکست و گفت :
از این مرد اطلاعات میخوام. کسی حاضره بده ؟
در دفعه اول کسی جوابی نداد بنابراین مارکو دوباره پرسید
یعنی از بین نره قولایی مثل شماها کسی نیست که بتونه اطلاعات بده؟
و دوباره سکوت
مارکو برای سومین بار پرسید و صداش رو روی سرش گذاشت و فریادی عمیق کشید
هوی رفقا از بین شما کسی نیست که راجب ادوار اندروسون بدونه؟؟؟؟؟
و بالاخره جوابی حاصل شد ....
مردی
۴.۵k
۰۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.