از یک جایی به بعد یاد می گیری که دیگر خودت را درگیر دوس

از یک جایی به بعد یاد می گیری که دیگر خودت را درگیرِ "دوستت دارم" های بی سر و ته هیچ آدمی نکنی...
"دوستت دارم" هایی که مثل تکیه کلام، دائما وردِ زبان اند و مخاطب هایش هر روز عوض میشوند...
از یک جایی به بعد میفهمی فکر کردن به آدمی که خودش هم تکلیفش را با "دلِ امروز عاشق و فردا فارغش" نمی داند، حماقت است...
اینکه تو هنوز درگیرِ عشق بی سرانجامت باشی و او غرقِ خوشی‌ها و سرگرمِ آدم های رنگ و وارنگ اطرافش، وفاداری نیست!
خیانت به خودت است...
فکر کردن به آدمی که هیچوقت ماندن را یاد نگرفت و عشق را نفهمید،
اشتباهِ محض است...
بالاخره به خودت می آیی و میفهمی میتوانی با هر کسی خوشبخت بشوی به جز همین آدمی که یک روز فکر میکردی بودنش کنارِ تو خوشبختیِ محض است...!
دیدگاه ها (۱)

تا به حال برای دلت مادری کرده ای؟ در آغوشش بگیری و دست نوازش...

مادر بزرگم هميشه ميگفت چاه دستی پر نميشهاون وقتا سنم كم بود ...

وقتی حال ماندن ندارید؛دل آدمها را بند بودنتان نکنیدخیانت میت...

🐿   한   ✧   03:03 KST   🫧 باورم نمی‌شه که بعد از بردن دسانگ ...

love Between the Tides⁷(موضوع: شروع داستان) فردای آن روز، ا/...

شروع داستان فصل اول *تنهایی* تو دنیایی که زندگی میکردم کسی ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط