خاندان جئون

خاندان جئون

PART:64

م‌.ت:اسم این دوتا کوچولو رو چی میزارین؟

جونگ کوک:تصمیم گرفتیم یکی جونگ یون و یکی هم جونگ یول باشه

م.ک:وای خدا چقدر قشنگ

ب.ک:آره به اسم جونگ کوک هم میان

ب.ت:آره خیلی

ب.گ:آ.ت و جونگ کوک نظرتون چیه امروز برین وسایل بچه بخرین ؟

ا.ت:امروز؟

جونگ کوک:باشه امروز میریم نظرت چیه ا.ت؟

ا.ت:باشه اگه تو دوست داری امروز بریم باشه میریم

جونگ کوک:باشه

م.ت:من و ایزول هم میایم

ب.گ:نه بهتره خودشون برن

م.ت:باشه

جونگ کوک:آ.ت الان بریم؟

ا.ت:الان؟

جونگ کوک:آره

ا.ت:باشه بریم

ب.گ:خب دیگه برین

پاشدیم و از خونه اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت پاساژ

*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*

رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل و کلی لباس. کلی پستونک . شیشه شیر و هرچی به بچه مربوط باشه خریدیم بعد از حساب کردن از مغازه اومدیم بیرون و رفتیم مغازه تخت فروشی اونجا هم دوتا تخت بچه انتخاب کردیم و خریدیم از اونجا هم اومدیم بیرون و بعدم رفتیم رنگ خریدیم تا اتاق بچه هارو رنگ کنیم و بعد از خرید کردن اومدیم بیرون با کمک چند نفر وسایلارو گذاشتن تو صندوق ماشین بقیه که جا نشد گذاشتن صندلی عقب ماشین و حرکت کردیم رفتیم به سمت خونه

<><><><><><><><><><><><><><><><><><>

رسیدیم خونه

جونگ کوک:آ.ت برو بقیه رو صدا بزن بیان کمک

ا.ت:باشه

رفتم به سمت در با کیلید درو باز کردم رفتم داخل

م.ت:ا.ت وسایلارو خریدین؟

ا.ت:آره خریدیم فقط الان برای آوردنشون داخل به کمک نیاز داریم چون خیلی وسایله

م.ت:ایزول . مین هان . جونگ هان بیاین کمک کنین که وسایلارو بیاریم داخل

م.ک . ب.ت . ب.ک:باشه

رفتیم بیرون و همه ی وسایلارو آوردن داخل و رفتیم گذاشتیم اتاق بچه ها
م.ک:آخ که من قربونشون برم من که میمیرم براشون(خوشحال)

م.ت:آروم باش ایزول(خنده)

م.ک:آخه نمیتونم جلوی خوشحالیم رو بگیرم(خوشحال)

ب.ک:ایزول عزیزم درکت میکنم منم خوشحالم

ب.ت:هممون خوشحالیم

ا.ت:میگم بابا بزرگ کجاست؟

ب.ک:تو اتاقشه داره استراحت میکنه

ا.ت:آها باشه

م.ت:خب دیگه بریم غذا بوخوریم که خیلی گشنمه

همه:بریم

رفتیم پایین و نشستیم پشت میز و شروع کردیم به غذا خوردن

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

غذا خوردنمون تموم شد و من و جونگ کوک
رفتیم اتاقمون که بخوابیم لباس خوابمون رو پوشیدیم و چراغارو خاموش کردیم و رو تخت خوابیدیم و جونگ کوک بغلم کرد

جونگ کوک:دل تو دلم نیست این کوچولوها رو ببینم

ا.ت:منم همینطور

جونگ کوک:شبت بخیر عزیز دلم

ا.ت:شب بخیر

۵ ماه بعد
دیدگاه ها (۱)

نام:خاندان جئون PART:آخرهمه رو مبل نشسته بودیم و داشتیم باهم...

------------------در خواستی داشتید تو کامنت بگید 🍷🥂 مثل سنار...

نام:خاندان جئونPART:63جونگ کوک:چرا موهاتو خشک نکردی؟یالا برو...

نام:خاندان جئون PART:62جونگ کوک:آره هردو ا.ت دوقلو بارداره(ل...

هرزه ی حکومتی پارت ۲که کوک بلند شد و.... رفت سمت ا/ت ونشست ک...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط