دکتر قلب من پارت۶
___________
ویو جیهوپ
ساعت ۷ بود داشتم کارهام رو چک میکردم امروز فقط دوتا عمل دارم عمل اون پسر بچه و خانم ا/ت و کار خواص دیگه ای امروز نداشتم رفتم به اتاق ها سر زدم که ببینم وضعیتشون چطوره بعد از اون ساعت های ۹ رفتم حیاط مخصوص کودکان اینجارو نگاه بچه های خیلی زیادی بودن که مشکل قلبی داشتن هعی رفتم باهاشون بازی کردم ساعت ۱۲ بود که پسره رو صدا زدم و گفتم باید بریم امروز
(علامتش¥)
¥عمو این عمل هم تموم شه میتونم برم خونه؟*بغض*
+اره عزیزم امروز آخرین عملت هست بعدش میتونی بری خونتون
¥اخجونن زودباشید باید بریم*ذوق*
سریع رفت تو بیمارستان منم دنبالش رفتم بلاخره از این بیمارستان میره بیرون اونم بعد از ۱سال رفتم اتاقش و سرم بیهوشی رو بهش زدم و بردیمش اتاق عمل ۱ ساعت گذشت و عمل موفقیت آمیز بود بعد از عمل ازش چندتا آزمایش گرفتم که مطمعن شم مشکل دیگه ای نیست و نبود و میتونست وقتی بهوش اومد مرخص بشه ۱ ساعت گذشت و بهوش اومد وقتی بهش گفتم دیگه مشکلی نداره و میتونه مثل بقیه حسابی بازی کنه خیلی ذوق کرد خودااااا عاشق بچه هام بعد از اون با مادرش حرف زدم با اینکه مشکل برطرف شده ولی باید حواسش باشه چون ممکنه برگرده ساعت ۶:۳۰ بود رفتم اتاق خانم ا/ت که دیدم یه دفتر دستشه
وقت عملش بود بیهوشش کردم و بردیمش اتاق عمل
*پرش زمانی به ۲ ساعت بعد*
عمل موفقیت آمیز بود و ۱ ساعت پیش بردیمش تو اتاق و دوباره برنامه هام رو واسه عمل چک کردم این دو روز وقت نداشتم ولی روز سوم عملی نبود و عمل بعدی ا/ت رو توی اون روز ساعت ۲ گذاشتم و به منشی گفتم بعدش به اتاقش رفتم که دیدم بهوش اومده
+بهوش اومدید حالت چطوره؟
_خوبم ممنونم آقای...
+جیهوپ صدام کن
_باشه ممنونم جیهوپ
+عملت با موفقیت انجام شده و ۴ تا عمل دیگه دارید
_پس هنوز مونده🥲
+بله ۳ روز دیگه ساعت ۲ عمل دومتون رو انجام میدیم
_اها ممنونم
داشتیم حرف میزدیم که چشمم به دفتره افتاد یه نقاشی زیبا از منظره بود
+خودت کشیدی؟(اشاره به منظره)
_اره
+خیلی قشنگه استعداد نقاشی داریا
_😁
+خوب مشکلی ندارید؟
_نه ممنونم
+وظیفه است خداحافظ
_خداحافظ
بچه ها احساس میکنم بد شده ادامه بدم؟
ویو جیهوپ
ساعت ۷ بود داشتم کارهام رو چک میکردم امروز فقط دوتا عمل دارم عمل اون پسر بچه و خانم ا/ت و کار خواص دیگه ای امروز نداشتم رفتم به اتاق ها سر زدم که ببینم وضعیتشون چطوره بعد از اون ساعت های ۹ رفتم حیاط مخصوص کودکان اینجارو نگاه بچه های خیلی زیادی بودن که مشکل قلبی داشتن هعی رفتم باهاشون بازی کردم ساعت ۱۲ بود که پسره رو صدا زدم و گفتم باید بریم امروز
(علامتش¥)
¥عمو این عمل هم تموم شه میتونم برم خونه؟*بغض*
+اره عزیزم امروز آخرین عملت هست بعدش میتونی بری خونتون
¥اخجونن زودباشید باید بریم*ذوق*
سریع رفت تو بیمارستان منم دنبالش رفتم بلاخره از این بیمارستان میره بیرون اونم بعد از ۱سال رفتم اتاقش و سرم بیهوشی رو بهش زدم و بردیمش اتاق عمل ۱ ساعت گذشت و عمل موفقیت آمیز بود بعد از عمل ازش چندتا آزمایش گرفتم که مطمعن شم مشکل دیگه ای نیست و نبود و میتونست وقتی بهوش اومد مرخص بشه ۱ ساعت گذشت و بهوش اومد وقتی بهش گفتم دیگه مشکلی نداره و میتونه مثل بقیه حسابی بازی کنه خیلی ذوق کرد خودااااا عاشق بچه هام بعد از اون با مادرش حرف زدم با اینکه مشکل برطرف شده ولی باید حواسش باشه چون ممکنه برگرده ساعت ۶:۳۰ بود رفتم اتاق خانم ا/ت که دیدم یه دفتر دستشه
وقت عملش بود بیهوشش کردم و بردیمش اتاق عمل
*پرش زمانی به ۲ ساعت بعد*
عمل موفقیت آمیز بود و ۱ ساعت پیش بردیمش تو اتاق و دوباره برنامه هام رو واسه عمل چک کردم این دو روز وقت نداشتم ولی روز سوم عملی نبود و عمل بعدی ا/ت رو توی اون روز ساعت ۲ گذاشتم و به منشی گفتم بعدش به اتاقش رفتم که دیدم بهوش اومده
+بهوش اومدید حالت چطوره؟
_خوبم ممنونم آقای...
+جیهوپ صدام کن
_باشه ممنونم جیهوپ
+عملت با موفقیت انجام شده و ۴ تا عمل دیگه دارید
_پس هنوز مونده🥲
+بله ۳ روز دیگه ساعت ۲ عمل دومتون رو انجام میدیم
_اها ممنونم
داشتیم حرف میزدیم که چشمم به دفتره افتاد یه نقاشی زیبا از منظره بود
+خودت کشیدی؟(اشاره به منظره)
_اره
+خیلی قشنگه استعداد نقاشی داریا
_😁
+خوب مشکلی ندارید؟
_نه ممنونم
+وظیفه است خداحافظ
_خداحافظ
بچه ها احساس میکنم بد شده ادامه بدم؟
۷.۶k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.