جاسوس پارت۴۰
______________
ویو شوگا
بعد از غذا رفتم بالا و به کارهام رسیدم ساعت ۶ بود وسایل رو جمع کردم و رفتم اتاقم یه دوش ۱۰مینی گرفتم و بدن و موهام رو خشک کردم یه لباسی پوشیدم ساعت ۷:۳۰ بود که اومدم پایین که زنگ در خورد بچه ها اومده بودن
وقتی ا/ت ازشون پرسید چی میخوان و گفتم همیشگی کوک گفت
کوک:ببینم این چرا خدمتکاره مگه عاشقش نبودی
اعضا:چیییی
شوگا:بودم نگو همش بازی بوده
کوک:چی شده بگو ببینم
شوگا*توضیح داد*
کوک:چیییی
جیهوپ:ولی شاید راست میگفت خانوادشو گرفته بود
جیمین: آره وگرنه مرض داشت قبل از اومدن الکس این ها رو بهت بگه وقتی هم الکس اومد دنبالش بگیرتش تا تو بکشیش
شوگا:نمیدونم ولی نمیتونم به این سادگی دوباره بهش اعتماد کنم
که ا/ت قهوه ها رو آورد بخش گفتم میز رو آماده کنه
وقتی رفت تهیونگ گفت
تهیونگ: ولی اگه من حالت بودم میکشتمش خوب خودتو کنترل کردیا
شوگا:وقتی عاشقش باشی همین میشه حالا باید ببینم چقدر میتونه تحمل کنه
کوک: باشه
بعد چندمین ا/ت واسه شام صدامون کرد و خوردیم و بعد از اون به ا/ت گفتم چندتا نوشیدنی بیاره و کلی خوردیم بچه ها رفتن تو اتاق منم میخواستم برم که ا/ت رو دیدم یاد اون شب افتادم با یادآوری بدنش پوزخندی زدم رفتم سمتش و......
خوب بگید اسماتش رو بنویسم یا نه؟
ویو شوگا
بعد از غذا رفتم بالا و به کارهام رسیدم ساعت ۶ بود وسایل رو جمع کردم و رفتم اتاقم یه دوش ۱۰مینی گرفتم و بدن و موهام رو خشک کردم یه لباسی پوشیدم ساعت ۷:۳۰ بود که اومدم پایین که زنگ در خورد بچه ها اومده بودن
وقتی ا/ت ازشون پرسید چی میخوان و گفتم همیشگی کوک گفت
کوک:ببینم این چرا خدمتکاره مگه عاشقش نبودی
اعضا:چیییی
شوگا:بودم نگو همش بازی بوده
کوک:چی شده بگو ببینم
شوگا*توضیح داد*
کوک:چیییی
جیهوپ:ولی شاید راست میگفت خانوادشو گرفته بود
جیمین: آره وگرنه مرض داشت قبل از اومدن الکس این ها رو بهت بگه وقتی هم الکس اومد دنبالش بگیرتش تا تو بکشیش
شوگا:نمیدونم ولی نمیتونم به این سادگی دوباره بهش اعتماد کنم
که ا/ت قهوه ها رو آورد بخش گفتم میز رو آماده کنه
وقتی رفت تهیونگ گفت
تهیونگ: ولی اگه من حالت بودم میکشتمش خوب خودتو کنترل کردیا
شوگا:وقتی عاشقش باشی همین میشه حالا باید ببینم چقدر میتونه تحمل کنه
کوک: باشه
بعد چندمین ا/ت واسه شام صدامون کرد و خوردیم و بعد از اون به ا/ت گفتم چندتا نوشیدنی بیاره و کلی خوردیم بچه ها رفتن تو اتاق منم میخواستم برم که ا/ت رو دیدم یاد اون شب افتادم با یادآوری بدنش پوزخندی زدم رفتم سمتش و......
خوب بگید اسماتش رو بنویسم یا نه؟
۸.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.