پارت ۲۸۲
#پارت_۲۸۲
دلبر كوچولو
ارسلان
رفتم توی متشین کمارش نشستم و بهش نگاه کردم سرش سمت شیشه بود ناگهان از خود بیخود شدم و صداش کردم که به طرفم برگشت
به چشمای خشگله حیسش نگاه کردم ناگهان بند دلم پار شد چونشو گرفتمو تو چشماش نگاه کردم و بهش گفتم:
-دوست دارم...
چشماش گرد شد که ادامه دادم
-حتی عاشقتم
و بدون اینکه غرصت بدم حرغی بزنم لبامو گذاشتم روی لباش
اول شوکه بود و حرکنی نمی کرد وای وقتی دسناشو از لای موهاک در کرد دلم زیر و رو شد
وقتی نفس کم اوردیم جداشدیم که باخنده بهش گفتم بریم خونه تا کارتو بسازم توله
که سرخ شد و خنده ی کن توی اتاقک ماشین پیچید.
دلبر كوچولو
ارسلان
رفتم توی متشین کمارش نشستم و بهش نگاه کردم سرش سمت شیشه بود ناگهان از خود بیخود شدم و صداش کردم که به طرفم برگشت
به چشمای خشگله حیسش نگاه کردم ناگهان بند دلم پار شد چونشو گرفتمو تو چشماش نگاه کردم و بهش گفتم:
-دوست دارم...
چشماش گرد شد که ادامه دادم
-حتی عاشقتم
و بدون اینکه غرصت بدم حرغی بزنم لبامو گذاشتم روی لباش
اول شوکه بود و حرکنی نمی کرد وای وقتی دسناشو از لای موهاک در کرد دلم زیر و رو شد
وقتی نفس کم اوردیم جداشدیم که باخنده بهش گفتم بریم خونه تا کارتو بسازم توله
که سرخ شد و خنده ی کن توی اتاقک ماشین پیچید.
۶.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.