֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_280🎀•
دلبر كوچولو
-بابا
-دیانا دخترم
دستش روی سرم گذاشت
سمتم خم شد
-طلاقت ازش میگیرم قول میدم
بغض توی صداش درک میکردم
چاره ای بود؟
متاسفانه نه من باید عقد کسی میشدم که حتی تو نگاهشم تنفر و تحقیر بود
-باشه
و با اشک کنار ارسلان نشستم
اطرافم درک نمیکردم
فقط سرم انداختع بودم پایین اشک میریختم
-ایا وکیلم؟
با شنیدن صدای عاقد سرم سمت ارسلان برگردوندم که با دیدنش که پای چپش روی پای راستش گذاشته بود
و مغرور بهم چشم دوخته بود
اشکام پاک کردم
-بله
نرگس لبخندی زد و دست زد
هیچکس دست نمیزد جز نرگس֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_280🎀•
دلبر كوچولو
-بابا
-دیانا دخترم
دستش روی سرم گذاشت
سمتم خم شد
-طلاقت ازش میگیرم قول میدم
بغض توی صداش درک میکردم
چاره ای بود؟
متاسفانه نه من باید عقد کسی میشدم که حتی تو نگاهشم تنفر و تحقیر بود
-باشه
و با اشک کنار ارسلان نشستم
اطرافم درک نمیکردم
فقط سرم انداختع بودم پایین اشک میریختم
-ایا وکیلم؟
با شنیدن صدای عاقد سرم سمت ارسلان برگردوندم که با دیدنش که پای چپش روی پای راستش گذاشته بود
و مغرور بهم چشم دوخته بود
اشکام پاک کردم
-بله
نرگس لبخندی زد و دست زد
هیچکس دست نمیزد جز نرگس
#PART_280🎀•
دلبر كوچولو
-بابا
-دیانا دخترم
دستش روی سرم گذاشت
سمتم خم شد
-طلاقت ازش میگیرم قول میدم
بغض توی صداش درک میکردم
چاره ای بود؟
متاسفانه نه من باید عقد کسی میشدم که حتی تو نگاهشم تنفر و تحقیر بود
-باشه
و با اشک کنار ارسلان نشستم
اطرافم درک نمیکردم
فقط سرم انداختع بودم پایین اشک میریختم
-ایا وکیلم؟
با شنیدن صدای عاقد سرم سمت ارسلان برگردوندم که با دیدنش که پای چپش روی پای راستش گذاشته بود
و مغرور بهم چشم دوخته بود
اشکام پاک کردم
-بله
نرگس لبخندی زد و دست زد
هیچکس دست نمیزد جز نرگس֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_280🎀•
دلبر كوچولو
-بابا
-دیانا دخترم
دستش روی سرم گذاشت
سمتم خم شد
-طلاقت ازش میگیرم قول میدم
بغض توی صداش درک میکردم
چاره ای بود؟
متاسفانه نه من باید عقد کسی میشدم که حتی تو نگاهشم تنفر و تحقیر بود
-باشه
و با اشک کنار ارسلان نشستم
اطرافم درک نمیکردم
فقط سرم انداختع بودم پایین اشک میریختم
-ایا وکیلم؟
با شنیدن صدای عاقد سرم سمت ارسلان برگردوندم که با دیدنش که پای چپش روی پای راستش گذاشته بود
و مغرور بهم چشم دوخته بود
اشکام پاک کردم
-بله
نرگس لبخندی زد و دست زد
هیچکس دست نمیزد جز نرگس
۶.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.