خداجان حرفهایم را توی نیم ساعت باید برایتان بنویسم...
خداجان حرفهایم را توی نیم ساعت باید برایتان بنویسم...
خودتان میبینید که برای پیداکردن هرکدام از این حرفها روی صفحه کلید،
چه قدر عرق میریزم...
خداجان از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت:
که شما یک ایمیل داری که هر روز چکش میکنید،
هم خوشحال شدم هم ناراحت...
خوشحال به خاطر اینکه میتوانم درد دلم را بنویسم،
و ناراحت از اینکه ما توی خانمان کامپیوتر نداریم...
ما توی خانمان دوتا اتاق داریم...
یک اتاق مال آقاجان و ننه مان است،
یکی هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ...
دو تا پشتی نو داریم که اکبرآقا بزاز,
خواستگار زهرا برامان آورده...
یک کمد که همه چیزمان همان توست...
آشپزخانه مان هم توی حیاط است و آقاجان تازه با آجر ساختتش...
ما هم مجبوریم برای اینکه برای شما ایمیل بزنیم،
دو هفته بریم پیش رضاموتوری کار کنیم،
تا بتونیم پول یک ساعت کافی نت را در بیاریم...
خداجان, جان هرکی دوست دارید زود به زودایمیل هاتان را چک کنید و جوابما را بدهید...
ما چیز زیادی نمیخواهیم....
خداجان, آقاجانمان سه هفته است هر دو تاکلیه شان از کارافتاده،
و افتاده توی خانه...
خیلی چیز بدیست...
خداجان ما عکس کلیه را توی کتاب زیستمان دیده ایم...
اندازه لوبیاست...
شکم آقاجان ما هم مثل نان بربری صاف است...
برای شما که کاری ندارد....
اگر میشود یکدانه کلیه برایمان بفرستید...
ما آقا جانمان را خیلی دوست داریم...
خداجان الان بغض توی گلومان است،
ولی حواسمان هست که این آدمهای توی کافی نت که همه شیک و پیکن،
نوشته های ما را دزدکی نخوانند...
چون میدانم حسابی به ما میخندند و مسخره مان میکنند...
خدا جان اگر میشود یه کاری بکن این اکبر اقابزاز بمیرد...
آبجی زهرامان از اکبر اقا بدش می اید...
اما ننه میگوید اگر اکبر اقا شوهر زهرامان بشود وضعمان بهتر میشود...
خداجان اکبراقا چهل سال دارد و تا حالا دوتا زنش مرده اند....
آبجی زهرامان فقط سیزده سال دارد...
خداجان الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم،
یکی یکی این حرف های روی صفحه کلید را پیدا میکنم...
خدا جان اگر پول داشتم هر روز برایتان ایمیل میزدم...
خوش به حال آدم پولدارها که هر روز برایتان ایمیل میزنند...
تازه همایون پسر همسایه پولدارمان میگفت:
با شماچت هم کرده است...
خوش به حالش...
خداجان اگر کاری کنید که حال آقاجانمان خوب شود خیلی خوب میشود...
چون قول داده اگر حالش خوب شود برود سر گزرکار پیدا کند،
و بعد که پول گیرش آمد،
یک دوش بخردبگذارد توی مستراح...
خداجان ننه بزرگ از این کار که حمام توی مستراح باشد بدش می آید...
ولی آقاجان میگوید:
حمام خانه پولدارها هم توی مستراحشان است...
خداجان ننه بزرگ ما خیلی مواظب نجس پاکی است،
و گفته است هرگز به این حمام اینجوری نمیرود...
ولی خداجان من راستش وقتی خیلی از حمام رفتنم میگذرد،
بدنم بوی بد میگیرد وهمکلاسیهایم بد نگاهم میکنند...
راستی خداجان چه خوب شد که به ما تلویزیون ندادی...
یک بار که از جلوی مغازه رد میشدم دیدم که،
آدم های توی تلویزیون چه غذاهای خوشکلی میخورند...
حتما خوشمزه هم هست نه؟
تا سه روز نان و ماست اصلا به دهانم مزه نمیکرد...
بعضی وقتها ننه که از رختشویی برمیگردد باخودش پلو می آورد...
خیلی خوشمزه است...
خداجان ننه میگوید این برکت خداست...دست شما درد نکند...
راستی خداجان شما هم حتما خیلی پولدارید،
که خانه تان را توی آسمان ساخته اید...
تازه من عکس خانه ییلاقیتان را هم دیده ام...
همان که روی زمین است و یک پارچه سیاه رویش کشیده اید...
خیلی بزرگ هست ها....
تازه آن همه مهمان هم دارید....
حق هم داریدکه روی زمین نیایید...
چون پذیرایی ازان همه آدم خیلی سخت است...
ما اصلا خانه مان مهمان نمی اید...
چون ما اصلاکسی را نداریم...
ولی آقاجانمان میگوید اگر کسی بیاید ساعتش رامیفروشد،
و میوه و شیرینی میخرد...
ما مهمانی هم نمیرویم چون ننه میگوید بد است،
یک گله آدم برود مهمانی...
خداجان وقت دارد تمام میشود...
اگر بیشتر پول داشتم میماندم و باز برایتان مینوشتم...
ولی قول میدهم دو هفته دیگر که مزدم را گرفتم بازبیایم و برایتان ایمیل بفرستم...
خداجان به خاطر اینکه درسهایم خوب است از شما تشکرمیکنم.،.
تازه به خاطر اینکه ما توی خانه مان همه همدیگر را دوست داریم،
دستت را هم میبوسم...
من میدانم که آدم های پولدارهمه شان خودکشی میکنند...
ولی من هیچ وقت خودم را نمیکشم...
تازه خداجان من آدم هایی را میشناسم که حتی اسم کامپیوتر را نشنیده اند...
بیچاره هاشاید از آنها هم دفعه بعد برایتان نوشتم...
خداجان نامه من را فقط خودت بخوان و به کسی نشان نده...
صبر کن.......
آخ جان پنجاه تومن دیگر هم دارم....
خداجان جوابم را بده فقط...
تو را به خدا...
به خارجی برایمان ننویسید، چون ما زبانمان خوب نیست هنوز...
آخ, راستی
خودتان میبینید که برای پیداکردن هرکدام از این حرفها روی صفحه کلید،
چه قدر عرق میریزم...
خداجان از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت:
که شما یک ایمیل داری که هر روز چکش میکنید،
هم خوشحال شدم هم ناراحت...
خوشحال به خاطر اینکه میتوانم درد دلم را بنویسم،
و ناراحت از اینکه ما توی خانمان کامپیوتر نداریم...
ما توی خانمان دوتا اتاق داریم...
یک اتاق مال آقاجان و ننه مان است،
یکی هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ...
دو تا پشتی نو داریم که اکبرآقا بزاز,
خواستگار زهرا برامان آورده...
یک کمد که همه چیزمان همان توست...
آشپزخانه مان هم توی حیاط است و آقاجان تازه با آجر ساختتش...
ما هم مجبوریم برای اینکه برای شما ایمیل بزنیم،
دو هفته بریم پیش رضاموتوری کار کنیم،
تا بتونیم پول یک ساعت کافی نت را در بیاریم...
خداجان, جان هرکی دوست دارید زود به زودایمیل هاتان را چک کنید و جوابما را بدهید...
ما چیز زیادی نمیخواهیم....
خداجان, آقاجانمان سه هفته است هر دو تاکلیه شان از کارافتاده،
و افتاده توی خانه...
خیلی چیز بدیست...
خداجان ما عکس کلیه را توی کتاب زیستمان دیده ایم...
اندازه لوبیاست...
شکم آقاجان ما هم مثل نان بربری صاف است...
برای شما که کاری ندارد....
اگر میشود یکدانه کلیه برایمان بفرستید...
ما آقا جانمان را خیلی دوست داریم...
خداجان الان بغض توی گلومان است،
ولی حواسمان هست که این آدمهای توی کافی نت که همه شیک و پیکن،
نوشته های ما را دزدکی نخوانند...
چون میدانم حسابی به ما میخندند و مسخره مان میکنند...
خدا جان اگر میشود یه کاری بکن این اکبر اقابزاز بمیرد...
آبجی زهرامان از اکبر اقا بدش می اید...
اما ننه میگوید اگر اکبر اقا شوهر زهرامان بشود وضعمان بهتر میشود...
خداجان اکبراقا چهل سال دارد و تا حالا دوتا زنش مرده اند....
آبجی زهرامان فقط سیزده سال دارد...
خداجان الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم،
یکی یکی این حرف های روی صفحه کلید را پیدا میکنم...
خدا جان اگر پول داشتم هر روز برایتان ایمیل میزدم...
خوش به حال آدم پولدارها که هر روز برایتان ایمیل میزنند...
تازه همایون پسر همسایه پولدارمان میگفت:
با شماچت هم کرده است...
خوش به حالش...
خداجان اگر کاری کنید که حال آقاجانمان خوب شود خیلی خوب میشود...
چون قول داده اگر حالش خوب شود برود سر گزرکار پیدا کند،
و بعد که پول گیرش آمد،
یک دوش بخردبگذارد توی مستراح...
خداجان ننه بزرگ از این کار که حمام توی مستراح باشد بدش می آید...
ولی آقاجان میگوید:
حمام خانه پولدارها هم توی مستراحشان است...
خداجان ننه بزرگ ما خیلی مواظب نجس پاکی است،
و گفته است هرگز به این حمام اینجوری نمیرود...
ولی خداجان من راستش وقتی خیلی از حمام رفتنم میگذرد،
بدنم بوی بد میگیرد وهمکلاسیهایم بد نگاهم میکنند...
راستی خداجان چه خوب شد که به ما تلویزیون ندادی...
یک بار که از جلوی مغازه رد میشدم دیدم که،
آدم های توی تلویزیون چه غذاهای خوشکلی میخورند...
حتما خوشمزه هم هست نه؟
تا سه روز نان و ماست اصلا به دهانم مزه نمیکرد...
بعضی وقتها ننه که از رختشویی برمیگردد باخودش پلو می آورد...
خیلی خوشمزه است...
خداجان ننه میگوید این برکت خداست...دست شما درد نکند...
راستی خداجان شما هم حتما خیلی پولدارید،
که خانه تان را توی آسمان ساخته اید...
تازه من عکس خانه ییلاقیتان را هم دیده ام...
همان که روی زمین است و یک پارچه سیاه رویش کشیده اید...
خیلی بزرگ هست ها....
تازه آن همه مهمان هم دارید....
حق هم داریدکه روی زمین نیایید...
چون پذیرایی ازان همه آدم خیلی سخت است...
ما اصلا خانه مان مهمان نمی اید...
چون ما اصلاکسی را نداریم...
ولی آقاجانمان میگوید اگر کسی بیاید ساعتش رامیفروشد،
و میوه و شیرینی میخرد...
ما مهمانی هم نمیرویم چون ننه میگوید بد است،
یک گله آدم برود مهمانی...
خداجان وقت دارد تمام میشود...
اگر بیشتر پول داشتم میماندم و باز برایتان مینوشتم...
ولی قول میدهم دو هفته دیگر که مزدم را گرفتم بازبیایم و برایتان ایمیل بفرستم...
خداجان به خاطر اینکه درسهایم خوب است از شما تشکرمیکنم.،.
تازه به خاطر اینکه ما توی خانه مان همه همدیگر را دوست داریم،
دستت را هم میبوسم...
من میدانم که آدم های پولدارهمه شان خودکشی میکنند...
ولی من هیچ وقت خودم را نمیکشم...
تازه خداجان من آدم هایی را میشناسم که حتی اسم کامپیوتر را نشنیده اند...
بیچاره هاشاید از آنها هم دفعه بعد برایتان نوشتم...
خداجان نامه من را فقط خودت بخوان و به کسی نشان نده...
صبر کن.......
آخ جان پنجاه تومن دیگر هم دارم....
خداجان جوابم را بده فقط...
تو را به خدا...
به خارجی برایمان ننویسید، چون ما زبانمان خوب نیست هنوز...
آخ, راستی
۸.۰k
۰۴ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.