دار و ندارش
دار و ندارش
یک طناب بود و یک زن
که پوسیده بود یکی و
بوسیده بود دیگری را
خورشید
را هجا هجا
کم جان نوشتم
به طناب دست نزدم
زن را از متن کشیدم بیرون
به پشت که خوابید
باسنش را بریدم
گودی کمر و لای پاهاش را
با من که در جمع زبانزدم
پر کردم
حالا او
جاده ی صافی است
که به هیچ جا نمی رسد
جنب جاده
حین بوسیده
درخت بی جنبه
احیانا ایستاده باشد
که خورشید را از ریشه درآوردند
بردند
پشت حضور کی سایه کنند؟
در سطر بعدی
مرد روی شکم خوابید
و ادامه ی غیبت این متن را
سایه ای که ادامه ی اوهام درخت را می ریسید
بر دار کرد..
یک طناب بود و یک زن
که پوسیده بود یکی و
بوسیده بود دیگری را
خورشید
را هجا هجا
کم جان نوشتم
به طناب دست نزدم
زن را از متن کشیدم بیرون
به پشت که خوابید
باسنش را بریدم
گودی کمر و لای پاهاش را
با من که در جمع زبانزدم
پر کردم
حالا او
جاده ی صافی است
که به هیچ جا نمی رسد
جنب جاده
حین بوسیده
درخت بی جنبه
احیانا ایستاده باشد
که خورشید را از ریشه درآوردند
بردند
پشت حضور کی سایه کنند؟
در سطر بعدی
مرد روی شکم خوابید
و ادامه ی غیبت این متن را
سایه ای که ادامه ی اوهام درخت را می ریسید
بر دار کرد..
۶۴۲
۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.