معرفی کودو شینچی پارت ۳
کودکی…
یه زمانی برای بازی و خیالپردازیه، نه برای پنهون شدن.
ولی من دوباره بچه شدم — نه با انتخاب خودم،
با یه اشتباه، یه سم، یه راز.
الان هر روز باید خودمو مثل یه دانشآموز ابتدایی نشون بدم.
دفتر مشق، نمره، کلاس…
در حالی که ذهنم هنوز داره قتلها و معماهای پیچیده رو تجزیه میکنه.
گاهی جلوی آینه میایستم و به صورتم نگاه میکنم.
یه پسر کوچیک… ولی چشمهام، همون چشمهای شینیچیه.
چشمهایی که دیگه خواب راحت نمیبینن.
گاهی دلم برای خودِ قبلیم تنگ میشه.
برای صدای واقعیم، برای آزادیِ حرف زدن.
اما شاید اینم یه جور آزمایش باشه —
آزمایشی برای اینکه ببینم،
آیا یه کارآگاه واقعاً فقط با ظاهرش تعریف میشه…
یا با ذهن و قلبش.
هر روز نقش یه کودک رو بازی میکنم،
اما در درون، یه کارآگاه بیداره…
و اون هیچوقت خاموش نمیشه.
یه زمانی برای بازی و خیالپردازیه، نه برای پنهون شدن.
ولی من دوباره بچه شدم — نه با انتخاب خودم،
با یه اشتباه، یه سم، یه راز.
الان هر روز باید خودمو مثل یه دانشآموز ابتدایی نشون بدم.
دفتر مشق، نمره، کلاس…
در حالی که ذهنم هنوز داره قتلها و معماهای پیچیده رو تجزیه میکنه.
گاهی جلوی آینه میایستم و به صورتم نگاه میکنم.
یه پسر کوچیک… ولی چشمهام، همون چشمهای شینیچیه.
چشمهایی که دیگه خواب راحت نمیبینن.
گاهی دلم برای خودِ قبلیم تنگ میشه.
برای صدای واقعیم، برای آزادیِ حرف زدن.
اما شاید اینم یه جور آزمایش باشه —
آزمایشی برای اینکه ببینم،
آیا یه کارآگاه واقعاً فقط با ظاهرش تعریف میشه…
یا با ذهن و قلبش.
هر روز نقش یه کودک رو بازی میکنم،
اما در درون، یه کارآگاه بیداره…
و اون هیچوقت خاموش نمیشه.
- ۱۹۴
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط