پارت 51
#پارت_51
صب پاشدیمو یکمم کار مارارو جم و جور کردم کع ساحل خانوم دلشون خرید خواست...
- بابا امشب میریم عمارت بابا بزرگت نباید دیر کنیم بعد تو فاز خرید گرفتی
+ اه چقد غر میزنی ، نگا این لباسه چه خوشگله
- میخوای برو یه تن بزن
یه لباس کوتاه شیک رنگش مشکی بودو منم عاشق رنگ مشکی و چون تن ساحل خیلی سفید بود حتما خوشگل میشد ، رفتیم توی مغازه و لباسو تن زد ، خیلی شیک شده بود تنش توی اون لباس ، دلم میخواست همون جا بگیرم قورتش بدم انقد که این بشر خوشگا بود ...
+ چطوره
- خیلی خوشگله
+ جدی
- اوم ، بیا ب یم حساب کنیم و بعدش اگه اجازه بدی بریم خونه و اماده شیم
+ قبوله
لباسو حساب کردیمو از مغازه زدیم بیرونو رفتیم خونه ..
+ به نظرت چی بپوشم
- هر چی بپوشی بهت میاد
+ مزه نریز بچه
- زود باش اماده شو منم برم لباس بپوشم
اماده شدمو روی مبل نشستم که خانوم بیاد ، نیم سالت به درو دیوار نگا کردم که بلاخره اومد ، بودن اینکه بهش نگا کنم غریدم ...
- سه ساعته علاف کردی بهمونویاااا
برگشتم نگاش کردم که دوباره دلم براش رف ، با ارایش حتی خوشگل ترم میشد لعنتی ...
+ بسه بابا
- چی
+، انقد نگام نکن ، تمومم کردی بابا بزا یه چیزیم واس بقیه بمونه
- بقیه گوه خوردن
+ اوه اوه اقای غیرتی خوشتیپ من ، خب بریم دیگه سلطان
- بریم
راه افتادیم سمت امارت اهورا خان ، یه نموره استرس داشتم ، امشب میخواستم باهاشون درباره حسم نسبت به ساحل صحبت کنم و این خیلیییی ترسناک بود ، نه حرف زدن در اون باره ها ، حرف زدن با اهورا اونم در مورد نوه عزیزش خیلی بدجور ترسناک بود ، بنظرم حرف زدن با بابای ساحل اسون تر باشه تا با اهورا ، لامصب خیلی جذبه داره ....
صب پاشدیمو یکمم کار مارارو جم و جور کردم کع ساحل خانوم دلشون خرید خواست...
- بابا امشب میریم عمارت بابا بزرگت نباید دیر کنیم بعد تو فاز خرید گرفتی
+ اه چقد غر میزنی ، نگا این لباسه چه خوشگله
- میخوای برو یه تن بزن
یه لباس کوتاه شیک رنگش مشکی بودو منم عاشق رنگ مشکی و چون تن ساحل خیلی سفید بود حتما خوشگل میشد ، رفتیم توی مغازه و لباسو تن زد ، خیلی شیک شده بود تنش توی اون لباس ، دلم میخواست همون جا بگیرم قورتش بدم انقد که این بشر خوشگا بود ...
+ چطوره
- خیلی خوشگله
+ جدی
- اوم ، بیا ب یم حساب کنیم و بعدش اگه اجازه بدی بریم خونه و اماده شیم
+ قبوله
لباسو حساب کردیمو از مغازه زدیم بیرونو رفتیم خونه ..
+ به نظرت چی بپوشم
- هر چی بپوشی بهت میاد
+ مزه نریز بچه
- زود باش اماده شو منم برم لباس بپوشم
اماده شدمو روی مبل نشستم که خانوم بیاد ، نیم سالت به درو دیوار نگا کردم که بلاخره اومد ، بودن اینکه بهش نگا کنم غریدم ...
- سه ساعته علاف کردی بهمونویاااا
برگشتم نگاش کردم که دوباره دلم براش رف ، با ارایش حتی خوشگل ترم میشد لعنتی ...
+ بسه بابا
- چی
+، انقد نگام نکن ، تمومم کردی بابا بزا یه چیزیم واس بقیه بمونه
- بقیه گوه خوردن
+ اوه اوه اقای غیرتی خوشتیپ من ، خب بریم دیگه سلطان
- بریم
راه افتادیم سمت امارت اهورا خان ، یه نموره استرس داشتم ، امشب میخواستم باهاشون درباره حسم نسبت به ساحل صحبت کنم و این خیلیییی ترسناک بود ، نه حرف زدن در اون باره ها ، حرف زدن با اهورا اونم در مورد نوه عزیزش خیلی بدجور ترسناک بود ، بنظرم حرف زدن با بابای ساحل اسون تر باشه تا با اهورا ، لامصب خیلی جذبه داره ....
۲.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.