پارت 53
#پارت_53
همونطور نگاشون میکردم که یه دفعه اهورا نگاهش جدی شدو روبهم گف ...
+ بیا بشین
- س .. سلام ، چشم
نشستم که مادر ساحل با مهربونی گفت .
+ پسرم چطوری ، اوضاع خوبه
- ممنون بله همه چی خوبه
یهو شهاب گف ...
+ چچوری همه چی خوبه وقتی از باند علیسان اومدی بیرون
- خب
باید شروع میکردم پس ادامه دادم
- خب کاری که داشتم واجب تر از باندو پدر بزرگم بود
+ چه کاری اون وقت
- من ... من باید از ساحل مراقبت میکردم
اهورا پرید وسطو گف
× ساحل نیاز به مراقبت کسی نداره
- ولی
× ولی نداره حالا کارتو کردی دستتم درد نکنه الان دیگه رفع زحمت کنو تشریفتو ببر
با یه جدیتی حرفاشو زد که کم مونده بود برینم به خودم ، یه نگا به ساحل کردم که با تاسف نگام میکرد ، انگار منتظر بود یه حرکت ازم ببینه ، نمیتونستم نا امیدش کنم کع ، خیرم سرم میخواستم حواستگاریش کنم ...
- ببخشید ولی من نمیرم
+ اوه اوه زبون در اورده ، فک نمیکنم کسی جرعت داشته باشه روی حرف من حرف بزنه
- من روی حرف شما حرف نمیزنم اهورا خان ولی نمیتونم پا رو دل و احساساتم بزارم ، این همه وقت اینکارو کردم بسته ، حالا میخوام حرفمو بزنم
+ بگو ببینم چی میخوای بگی
- من ساحلو دوست دارم ، خیلیم دوس دارم و میخوام باهاش ازدواج کنم
+ اوه اوه چه غلطا
- لطفا از ساحلم سوال بپرسید
روبه ساحل پرسید ...
× دخترکم تو از این خوشت میاد
+ خب بابابزرگ دوسش که دارم ولی همینطوری که زنش نمیشم
× نوه خودمی ، بگو ببینم چی میخوای
+ با ۵۰ نفر از بهترین نیروهامون مبارزه کنه بعدش من با ازدواجش موافقت میکنم
× ایده خوبیه باشه
روبه من گف
× شنیدی که نوه ام چی گف ، اینکارو انجام میدی؟
به ساحل نگا کردم که قشنگ معلوم بود کرماش فعال شده و میخواد مرض بریزه و اگ من بگم نه پودرم میکنه ....
- بله انجام میدم
اهورا و شهاب یه لبخند از روی رضایت زدنو ساحلم دوباره به بابابزرگش چسبید اما شیرین خانومو پرهام و سوگل نگرانی از سر و صورتشون میریخت پایین ...
همونطور نگاشون میکردم که یه دفعه اهورا نگاهش جدی شدو روبهم گف ...
+ بیا بشین
- س .. سلام ، چشم
نشستم که مادر ساحل با مهربونی گفت .
+ پسرم چطوری ، اوضاع خوبه
- ممنون بله همه چی خوبه
یهو شهاب گف ...
+ چچوری همه چی خوبه وقتی از باند علیسان اومدی بیرون
- خب
باید شروع میکردم پس ادامه دادم
- خب کاری که داشتم واجب تر از باندو پدر بزرگم بود
+ چه کاری اون وقت
- من ... من باید از ساحل مراقبت میکردم
اهورا پرید وسطو گف
× ساحل نیاز به مراقبت کسی نداره
- ولی
× ولی نداره حالا کارتو کردی دستتم درد نکنه الان دیگه رفع زحمت کنو تشریفتو ببر
با یه جدیتی حرفاشو زد که کم مونده بود برینم به خودم ، یه نگا به ساحل کردم که با تاسف نگام میکرد ، انگار منتظر بود یه حرکت ازم ببینه ، نمیتونستم نا امیدش کنم کع ، خیرم سرم میخواستم حواستگاریش کنم ...
- ببخشید ولی من نمیرم
+ اوه اوه زبون در اورده ، فک نمیکنم کسی جرعت داشته باشه روی حرف من حرف بزنه
- من روی حرف شما حرف نمیزنم اهورا خان ولی نمیتونم پا رو دل و احساساتم بزارم ، این همه وقت اینکارو کردم بسته ، حالا میخوام حرفمو بزنم
+ بگو ببینم چی میخوای بگی
- من ساحلو دوست دارم ، خیلیم دوس دارم و میخوام باهاش ازدواج کنم
+ اوه اوه چه غلطا
- لطفا از ساحلم سوال بپرسید
روبه ساحل پرسید ...
× دخترکم تو از این خوشت میاد
+ خب بابابزرگ دوسش که دارم ولی همینطوری که زنش نمیشم
× نوه خودمی ، بگو ببینم چی میخوای
+ با ۵۰ نفر از بهترین نیروهامون مبارزه کنه بعدش من با ازدواجش موافقت میکنم
× ایده خوبیه باشه
روبه من گف
× شنیدی که نوه ام چی گف ، اینکارو انجام میدی؟
به ساحل نگا کردم که قشنگ معلوم بود کرماش فعال شده و میخواد مرض بریزه و اگ من بگم نه پودرم میکنه ....
- بله انجام میدم
اهورا و شهاب یه لبخند از روی رضایت زدنو ساحلم دوباره به بابابزرگش چسبید اما شیرین خانومو پرهام و سوگل نگرانی از سر و صورتشون میریخت پایین ...
۳.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.