همسر اجباری ۲۲۸
#همسر_اجباری #۲۲۸
کجا میرید خانم
-فرودگاه.
سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم.
خدایا...من فقط این دفعه برم ببینمش بار بعدی در کار نیست.
عاشق بودم اما عقلم بهم فهمونده بود نباید به دنیا اعتماد کنم
یه حسی داشتم. دلم تنگ بود. دلم خیلی خسته بود از همه دنیا.از زندگی .دلم گیر بود. هیچی واسم مهم نبود
هیچی خوش حالم نمیکرد هیچی ناراحتم نمیکرد. دیگه هیچی دلمو نمیشکست.
...
خانم رسیدیم.
با شنیدن حرف راننده به خودم اومدمو نگاهی به دورو ورم کردم. آره خودشه فرودگاه....
دلم گر گرفت چرا دیدن آریا اینقدر آتیش به قلبم مینداخت.
پولو حساب کردم.
رفتم سمت در ورودی .
یکم که گشتم متوجه حضور احسان امیر وعسل وآذین شدم.
و خودمو پشت یکی از ستون های بزرگ سالن پنهون کردم دقیقا پشت سرشون بودم.
بعد یکم انتظار...
آری ام ....آقایی...
نمیدونم کی صورتم خیس شده بود.
این آریا بود .قلبم محکم ومحکم تر میزد داشت بیرون میزد از پشت ستون دیدن آریا حق من نبود من عاشق آریا
بودم. الهی من فداتشم موهاشو چجوری زده. همه وجودم ببینش تورو خدا چی پوشیده همه هستیمو ببین یه پیرهن
مشکی. یه جین مشکی و یه کت تک مخمل آبی کاربونی.
الهی....راه گلوم بسته بود و به سختی نفس میکشیدم. به امیرو احسان دست داد ای خدا این قلبمو ببین ببین
نمیسازه باهام آریا منو به بازی گرفت ببین االنم دنبالم نمیگرده. ببین چه راحت میخنده ببین دندوناشو .اونوقت من
یادم نمیاد از ته دل خندیده باشم. از پس هر خنده ام یه غم داشتم غم نبود آریا.با بچه ها هم قدم شدو داشتن
میرفتن سمت در ورودی.
من زل زده بودم به عزیز ترین لعنتی دنیا....از کنار ستون گذشتنو ومنم با فاصله پشت سرشون راه میرفتم. اشک
چشمامو قبل ریختن. پاک میکردم. آریا برگرد....منو ببین نامرد عشقم گناه بود مگه من چ گناهی مرتکب شدم که
این حقم بود.... وای خدا نه نه آریا بر نگرده ها غلط کرده دلم هرچی میخواد غلط کرده صداش میزنه من آری رو
نمیخوام مث خودش. من میرم از زندگیش خیلی ساده همون طور که به سادگی فراموش شدم.
آریا و احسان جلو نشستن آذین هم صندلی عقب.
امیر و عسل هم با ماشین امیر...
ببین دلم ....بین دلکم ببین آری ....چطوری رفت دیدی دنبالت نگشت. ...فقط خواستم بهت ثابت کنم...
بچه ها رفتنو باماشین از جلو چشمم دور شدن دور ....
منم بایکی از تاکسیای فرودگاه رفتم موسسه اما با چه دلی .... دلم شکسته بود چه جورم دوباره عشقمو دیدم.
همه چی رو داشتم با دیدنش وا میدادما .نزدیک بود برمو بغلش کنم.
کجا میرید خانم
-فرودگاه.
سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم.
خدایا...من فقط این دفعه برم ببینمش بار بعدی در کار نیست.
عاشق بودم اما عقلم بهم فهمونده بود نباید به دنیا اعتماد کنم
یه حسی داشتم. دلم تنگ بود. دلم خیلی خسته بود از همه دنیا.از زندگی .دلم گیر بود. هیچی واسم مهم نبود
هیچی خوش حالم نمیکرد هیچی ناراحتم نمیکرد. دیگه هیچی دلمو نمیشکست.
...
خانم رسیدیم.
با شنیدن حرف راننده به خودم اومدمو نگاهی به دورو ورم کردم. آره خودشه فرودگاه....
دلم گر گرفت چرا دیدن آریا اینقدر آتیش به قلبم مینداخت.
پولو حساب کردم.
رفتم سمت در ورودی .
یکم که گشتم متوجه حضور احسان امیر وعسل وآذین شدم.
و خودمو پشت یکی از ستون های بزرگ سالن پنهون کردم دقیقا پشت سرشون بودم.
بعد یکم انتظار...
آری ام ....آقایی...
نمیدونم کی صورتم خیس شده بود.
این آریا بود .قلبم محکم ومحکم تر میزد داشت بیرون میزد از پشت ستون دیدن آریا حق من نبود من عاشق آریا
بودم. الهی من فداتشم موهاشو چجوری زده. همه وجودم ببینش تورو خدا چی پوشیده همه هستیمو ببین یه پیرهن
مشکی. یه جین مشکی و یه کت تک مخمل آبی کاربونی.
الهی....راه گلوم بسته بود و به سختی نفس میکشیدم. به امیرو احسان دست داد ای خدا این قلبمو ببین ببین
نمیسازه باهام آریا منو به بازی گرفت ببین االنم دنبالم نمیگرده. ببین چه راحت میخنده ببین دندوناشو .اونوقت من
یادم نمیاد از ته دل خندیده باشم. از پس هر خنده ام یه غم داشتم غم نبود آریا.با بچه ها هم قدم شدو داشتن
میرفتن سمت در ورودی.
من زل زده بودم به عزیز ترین لعنتی دنیا....از کنار ستون گذشتنو ومنم با فاصله پشت سرشون راه میرفتم. اشک
چشمامو قبل ریختن. پاک میکردم. آریا برگرد....منو ببین نامرد عشقم گناه بود مگه من چ گناهی مرتکب شدم که
این حقم بود.... وای خدا نه نه آریا بر نگرده ها غلط کرده دلم هرچی میخواد غلط کرده صداش میزنه من آری رو
نمیخوام مث خودش. من میرم از زندگیش خیلی ساده همون طور که به سادگی فراموش شدم.
آریا و احسان جلو نشستن آذین هم صندلی عقب.
امیر و عسل هم با ماشین امیر...
ببین دلم ....بین دلکم ببین آری ....چطوری رفت دیدی دنبالت نگشت. ...فقط خواستم بهت ثابت کنم...
بچه ها رفتنو باماشین از جلو چشمم دور شدن دور ....
منم بایکی از تاکسیای فرودگاه رفتم موسسه اما با چه دلی .... دلم شکسته بود چه جورم دوباره عشقمو دیدم.
همه چی رو داشتم با دیدنش وا میدادما .نزدیک بود برمو بغلش کنم.
۵.۳k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.